کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشأه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشأه
لغتنامه دهخدا
نشأه . [ ن َ ءَ ] (اِخ ) زین العابدین (میرزا...) مشهدی به روایت مؤلف صبح گلشن از اولاد جهانشاه ترکمان است ، در اصفهان تحصیل ریاضیات کرده مدتی مستوفی خالصه ٔ مازندران بوده ، اواخر عمرش را در تبریز گذرانده و همانجا به سال 1208 درگذشته است . آذر و حزی...
-
نشأه
لغتنامه دهخدا
نشأه . [ ن َ ءَ ] (اِخ ) عبدالرزاق (میرزا...) رجوع به ماده ٔ قبلی شود.
-
نشأه
لغتنامه دهخدا
نشأه . [ ن َ ءَ ](اِخ ) محمد صالح (میرزا...)بن میرزا مؤمن سمرقندی متخلص به نشاءة از شعرای قرن یازدهم است . او راست :قدت بالاکند قدر قبای شهریاری رالبت شیرین کند بر تلخکامان زهر خواری رابه قصد آنکه گردد رام من وحشی غزال من چو دام آورده ام در کف عنان...
-
نشأه
لغتنامه دهخدا
نشأه . [ ن َءَ / ءِ ] (از ع ، اِ) نشئه . نشوه . کیف و حالی که براثر استعمال مسکر یا مخدری به شخص معتاد دست دهد.
-
واژههای مشابه
-
نشاة
لغتنامه دهخدا
نشاة. [ ن َ ] (ع اِ) درخت نوخاسته ٔ خرما. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
تریاک رسیدن
لغتنامه دهخدا
تریاک رسیدن .[ ت َ / ت ِرْ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) متکیف شدن به تریاک . (آنندراج ). سرایت کردن نشأه ٔ تریاک در کسی .
-
تاری
لغتنامه دهخدا
تاری . (ص نسبی ، اِ) منسوب است به تار (درخت ). آبی باشد که از درخت تار حاصل کنند و آن شربتی باشد که نشأه ٔ باده در سر آورد. (از جهانگیری ). آبی باشد که از درخت تار حاصل شود و مانند شراب نشأه دهد. (برهان ) (آنندراج ). آبی باشد که از درخت تار گیرند. ...
-
فاژیدن
لغتنامه دهخدا
فاژیدن . [ دَ ] (مص ) خمیازه کشیدن . (برهان ). دهان دره کردن : شراب شب و نشأه ٔ آن نیرزدبه فاژیدن بامداد خمارش . بوالمثل بخاری .رجوع به فاژ و فاژه شود.
-
نشئة
لغتنامه دهخدا
نشئة. [ ن َ ءَ / ءِ ] (از ع ، اِ) حالت سرور و فرحی که از خوردن مسکرات پدید می آید. (ناظم الاطباء). رجوع به نشأه و نشوه شود. || آفرینش . (ناظم الاطباء).- آن نشئه ؛ قیامت . (ناظم الاطباء).- این نشئه ؛ این جهان . (ناظم الاطباء).
-
باده ٔ ممزوج
لغتنامه دهخدا
باده ٔ ممزوج . [ دَ / دِ ی ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شراب که گلاب یا آب و مانند آن در آن آمیخته باشد. میرزا صائب راست : عالمی را کرد بیخود آن دو لعل آبدارباده ٔ ممزوج چندین نشأه هم میداشته ست ؟(از آنندراج ).
-
کدرم
لغتنامه دهخدا
کدرم . [ ک ُ رُ ](اِ) غله ای باشد مانند ارزن و آن بیشتر در میان زراعت برنج روید. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). غله ای است مانند ارزن که در میان زراعت گندم روید و خوردن آن گردش سر آورد. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). آن رابه هندی کودون گویند و سبزه ...
-
نارسا
لغتنامه دهخدا
نارسا. [ رَ ] (نف مرکب ) نابالغ. ناواصل . (انجمن آرا) (آنندراج ). || کوتاه . قاصر.که نتواند رسیدن . قصیر. که رسنده نیست : همت پستم مرا محروم کرد از کار خویش میوه نارس نیست دست بینوایان نارساست . قدسی . || که بلند و رسا نیست : آواز نارسا. || کودکی که ...
-
غلث
لغتنامه دهخدا
غلث . [ غ َ ل ِ ] (ع ص ) مرد سخت پیکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الشدیدالقتال . (اقرب الموارد). آنکه سخت کارزار کند. (مهذب الاسماء). || دیوانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مجنون . (اقرب الموارد). || آنکه او را از طعام و شراب نشأه ، و از غلبه ٔ خوا...