کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشانی دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشانی دادن
لغتنامه دهخدا
نشانی دادن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) سراغ دادن . (یادداشت مؤلف ). راه نمودن . دلالت کردن . آدرس دادن . علامت دادن : نشانی دهیدم سوی کیقبادکسی کز شما دارد او را بیاد. فردوسی .دادمت نشانی به سوی خانه ٔ حکمت سرّ است نهان دارش از مرد سبکسار. ناصرخسرو (دیو...
-
واژههای مشابه
-
نشانی شدن
لغتنامه دهخدا
نشانی شدن . [ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) علم شدن . مشهور گشتن . انگشت نما شدن : که پرورده ٔ مرغ باشد به کوه نشانی شده در میان گروه . فردوسی .نشانی شد اندر میان مهان نزاید چنو مادر اندر جهان .فردوسی .
-
نشانی شروانی
لغتنامه دهخدا
نشانی شروانی . [ ن ِ ی ِ ش َرْ ] (اِخ ) مؤلف تذکره ٔ دانشمندان آذربایجان این بیت را از او نقل کرده است :جز ناله انیس دل بیمار کسی نیست آنهم نفسی هست ز ضعف و نفسی نیست .رجوع به دانشمندان آذربایجان ص 375 وفرهنگ سخنوران ص 602 شود.
-
هم نشانی
لغتنامه دهخدا
هم نشانی . [هََ ن ِ ] (حامص مرکب ) شباهت و هماهنگی : بر هر دو طرف ز هم نشانی افتاده نشان مهربانی . نظامی .من جنس توام به هم نشانی یکتا کنم از دوآشیانی .نظامی .
-
آتش نشانی
لغتنامه دهخدا
آتش نشانی . [ ت َ ن ِ ] (حامص مرکب ) فعل آتش نشان . || (اِ مرکب ) مجموع دستگاه و مأمورین فرونشاندن آتش در شهر یا قریه ای .
-
دستان نشانی
لغتنامه دهخدا
دستان نشانی . [ دَ ن ِ ] (حامص مرکب )(اصطلاح موسیقی ) پرده بندی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
بی نشانی
لغتنامه دهخدا
بی نشانی . [ ن ِ نی ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی نشان . بی علامتی . لایوصفی . فقد خصوصیت شناسائی : عمل بیار و علم برمکش که مردان رارهی سلیم تر از کوی بی نشانی نیست . سعدی .و رجوع به نشان شود.
-
جستوجو در متن
-
توصیف
لغتنامه دهخدا
توصیف . [ ت َ ] (ع مص ) نیک صفت کردن . (آنندراج ). وصف و بیان حال . (ناظم الاطباء). وصف کردن . نشانی دادن . نشان گفتن . پیرایه گفتن . ستودن . ستایش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...
-
امید دادن
لغتنامه دهخدا
امید دادن . [ اُ/اُم ْ می دَ ] (مص مرکب ) امیدوار گردانیدن . (آنندراج ). اطماع . (یادداشت مؤلف ). وعده دادن : سیاوخش را داد و کردش نویدز خوبی بدادش فراوان امید. فردوسی .ابوالعسکر را نواخت و خلعت فرمودوزین امید بداد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 242). امید ...
-
نشان دادن
لغتنامه دهخدا
نشان دادن .[ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) نمودن . بنمودن . ارائه کردن . ابراز کردن . اظهار کردن . (یادداشت مؤلف ) : اندر جهان چه چیز بود به ز خدمتش بهتر ز خدمتش که دهد در جهان نشان . فرخی .تخم ما بی گمان سخن بوده ست خوبتر ز این کسی نداد نشان . ناصرخسرو.کسی چ...
-
جان خواه
لغتنامه دهخدا
جان خواه . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) خواهنده ٔ جان . آنکه یا آنچه خواستار جان باشد. گیرنده ٔ جان : تیغ جانخواه تو عزرائیل را گوید بجنگ کای اخی جائی نشانی ده مرا جان دگر. سوزنی .جان خواه تو بس شگرف یار است جان دادن تو عظیم بار است . نظامی .رجوع به جان خ...
-
قرم
لغتنامه دهخدا
قرم . [ ق َ ] (ع مص ) پوست باز کردن . (منتهی الارب ). پوست کندن . (از اقرب الموارد). || دشنام دادن . || خوردن . || پوست پاره از بینی شتر بریدن بی جدا کردن و گرد ساختن . || پوست پاره از اعلای بینی شتر بریدن تا به جای مهار افتد و شتر خوار و رام گردد، و...