کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشاره
لغتنامه دهخدا
نشاره . [ ن ِ رَ / رِ ] (اِ) چوب پوسیده که مانند آرد شده باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
-
نشاره
لغتنامه دهخدا
نشاره . [ ن ِ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب از بلوک شعیبه از بخش مرکزی شهرستان اهواز، در 46هزارگزی شمال شرقی اهواز و 10هزارگزی شمال ملاثانی در دشت گرمسیری واقع است و 80 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ شطیط، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و گله ...
-
واژههای مشابه
-
نشارة
لغتنامه دهخدا
نشارة. [ ن ُ رَ ] (ع اِ) براده ٔ چوب و عاج و غیر آن . (از غیاث اللغات ). نرمه ریزه های چوب که به اره بریده شود. (آنندراج ) (منتهی الارب ). نرمه و ریزه های چوب که در وقت بریدن اره بیفتد. (از اقرب الموارد) (از بحر الجواهر). سبوسه ٔ چوب . (تفلیسی ). خاک...
-
جستوجو در متن
-
خاکه اره
لغتنامه دهخدا
خاکه اره . [ ک ِ اَرْ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نرمه های ریز چوب که پس از بریدن آن بدست می آید. نُشارَه . وُشارَه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
گهن
لغتنامه دهخدا
گهن . [ گ ُ ] (اِ) کرمی را گویند که چوب را خورد و خوره ٔ آن مانندآرد از چوب فرو ریزد. و آن آرد را به عربی نشاره خوانند. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ) (الفاظ الادویه ) (آنندراج ) (فرهنگ شعوری ) .
-
خاک اره
لغتنامه دهخدا
خاک اره . [ ک ِ / ک ْ اَ رْ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ریزه چوبهائی که پس ازاره کردن قطعه چوب بدست می آید. نُشارَه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (المنجد). وُشارّه .
-
لاله ٔ نعمان
لغتنامه دهخدا
لاله ٔ نعمان . [ ل َ / ل ِ ی ِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شقایق . اسم نباتی است برگش شبیه به برگ زنبق و منحصر در چهار عدد و گلش مانند شقایق و بزرگتر از آن و بیخش مانند پیاز و بقدر فندقی و طولانی و در چند پرده ٔ او چیزی شبیه به ابریشم مطبوخ و بسیا...
-
ابهل
لغتنامه دهخدا
ابهل .[ اَ هََ / اُ هَُ / اَ هَُ / اِ هَِ ] (ع اِ) وهل .صفینه . و آن نوعی از عرعر و سرو کوهی و کوکلان و ورس و ارس و اورس است و ثمر آنرا تخم وهل و جوزالابهل خوانند. و آن درختی است بزرگ که برگش به گز (طرفا) و بارش به نبق ماند و جوهری او را بغلط عرعر شم...
-
خلنج
لغتنامه دهخدا
خلنج . [ خ َ ل َ ] (ع اِ) خدنگ . درختی نیک سخت که از چوب آن تیر و نیزه سازند. (منتهی الارب ). ج ، خلانج : کمان و تیر و خدنگ و چوب خلنج بسیار افتد. (حدود العالم ). درختی است شبیه به درخت گز و در چین و بلاد روس زیاد بزرگ می شود برگش مثل برگ گز و گلش کو...
-
سدر
لغتنامه دهخدا
سدر. [ س َ / س ِ ] (اِ) کُنار راگویند و آن میوه ای است معروف شبیه به آلوچه و در هندوستان بسیار است و بعضی درخت کُنار را گفته اند. گرم و خشک است و قابض ، گویند صمغ درخت آن موی را سرخ گرداند و بعضی گویند عربی است . (برهان ). بکسر اول و سکون دال ، کُنار...
-
ساج
لغتنامه دهخدا
ساج . (اِ) درختی باشد بسیار بزرگ و بیشتر در هندوستان روید، طبیعت آن سرد و خشک است . (برهان ) (رشیدی ) (غیاث اللغات ).معرب درخت ساگ است ، و بهندی آنرا ساکهو نامند، و ازچوب ساج تخته ٔ کشتی سازند. (آنندراج ). درختی است بلند در هندوستان بسیار، و گویند چو...