کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسودی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نسودی
لغتنامه دهخدا
نسودی . [ ن َ ] (اِ) این کلمه تصحیف پسودی یا بسودی است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) . برزیگر. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). زراعت کننده . (برهان قاطع). مزارع . (انجمن آرا) (آنندراج ). گروهی که به کشت و زراعت مشغولند. (ناظم الاطباء). و این قس...
-
جستوجو در متن
-
کشاورزان
لغتنامه دهخدا
کشاورزان . [ ک َ / ک ِ وَ ] (اِ مرکب ) ج ِ کشاورز، برزیگران . زراعت کنندگان . یکی از طبقات چهارگانه ٔ ملت ایران بنابر کتب مذهبی زردشتی و مقصود اشراف و ملاکین اند و گرنه خود زارعان جزو بزرگان بوده اند. (از ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ). قسم سوم ا...
-
بسودی
لغتنامه دهخدا
بسودی . [ ب َ ] (اِ) برزگر. دهقان . حشم دار. این کلمه در فرهنگ ها و متون فارسی به نسودی تصحیف شده است . بسودی از ریشه ٔ فشو اوستایی است بمعنی پرورانیدن چهارپایانست و مصراع فردوسی باید چنین ثبت و خوانده شود: «بسودی سه دیگر گره را شناس ». (از مزدیسنا و...
-
اهنوخوشی
لغتنامه دهخدا
اهنوخوشی . [ اَ خ َ ] (اِ) اهل حرفت . (برهان ) (هفت قلزم ) (فرهنگ شعوری ). یکی از چهارقسم است از اقسام مردم که جمشید قرار داده بود و آن چنان است که جمشید طوایف انام را بر چهار قسم کرد: اول را کاتوزی نامید و فرمود که در کوهها و غارها مکان کنند و بعباد...
-
گره
لغتنامه دهخدا
گره . [ گ ُ رُه ْ ] (اِ) مخفف گروه بمعنی جمع، دسته : بدند اندر آن روز مهمان سام بدیدار سام آن گره شادکام . فردوسی .نسودی سه دیگر گره را شناس کجا نیست بر کس از ایشان سپاس . فردوسی .گرهی را نشانده بودم پیش برنهاده به دست جام مدام . فرخی .زیر هر کاخی گر...
-
سدیگر
لغتنامه دهخدا
سدیگر. [ س ِ گ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سومین . سوم . سیم : یکی هوای روز و دیگر هوای فصول سال چون تابستان و زمستان و بهارگاه و تیرماه و سدیگر هواهای شهرها... (هدایة المتعلمین ).سدیگر که گیتی زنابخردان بپالود و بستد ز دست بدان . فردوسی .نسودی سدیگر گره...
-
کاتوزی
لغتنامه دهخدا
کاتوزی . (ص ، اِ) زاهد و عابد را گویند و بباید دانست جمشید که طوایف انام را بر چهار قسم کرد یکی را کاتوزی نام نهاد و فرمود که بروند و در کوه ها و مغارها جای سازند و بعبادت خدای تعالی و کسب علوم مشغول باشند و دیگری را نیساری و گفت که سپاهگری کنند و جم...
-
برزگر
لغتنامه دهخدا
برزگر. [ ب َ زْ / زِ گ َ ](ص مرکب ) (از: برز بمعنی ورز، ورزش از مصدر ورزیدن + گر) یعنی آنکه زمین را ورزد. (یادداشت مؤلف ). مزارع که آنرا کدیور و کشاورز نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). زراعت کننده و دهقان و کسانی که ازین تحقیق آگاه نیند بذرگر بذال معج...
-
سپاس
لغتنامه دهخدا
سپاس . [ س ِ ] (اِ) پهلوی «سپاس » ، ارمنی «سپاس - ام » (خدمت ). (حاشیه ٔ برهان قاطع معین ). حمد و شکر و نعمت . (برهان ) (غیاث ). حمد. (دهار) : نکردی خدای جهان را سپاس نبودی بدین بر دری ره شناس . دقیقی .سپاس تو گوش است و چشم و زبان کزین سه رسد نیک و ب...
-
طبقات اجتماع
لغتنامه دهخدا
طبقات اجتماع . [ طَ ب َ ت ِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مردمی که از نظر وضع اجتماعی و اقتصادی با هم متفاوتند. مقریزی در رساله ٔ اغاثةالامة بکشف الغمة طبقات اجتماع را بدینسان تقسیم کرده است : 1 - اهل دولت . 2 - توانگران ، از قبیل بازرگانان و منع...