کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نسود
لغتنامه دهخدا
نسود. [ ن َ ] (ص ) نسو. (جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).چیزی نرم و ساده و لخشان و لغزنده و بی خشونت . (برهان قاطع). لغزان . املس . (یادداشت مؤلف ) : ز خاک و آتش وآبی به رسم ایشان روکه خاک خشک و درشت است و آب نرم و نسود.ناصرخسرو.
-
جستوجو در متن
-
لخشان
لغتنامه دهخدا
لخشان . [ ل َ ] (نف ) لغزان . نسو. نسود. اَملس . لخشنده . در حال لخشیدن . هموار. چیز املس که بر آن پای بلغزد و این مشتق از لخشیدن به معنی لغزیدن است از اینجاست یخ لخشک به معنی لغزیدن بر یخ و اینقدر هست که بر جای لغزیدن اطلاق لخشان مجاز است . (آنندراج...
-
لغزان
لغتنامه دهخدا
لغزان . [ ل َ ] (نف ) لخشان . لغزنده . لیز. در حال لغزیدن . اَملس . نسو. نسود. عَثور. لزج . لَجز. قرقر. زُهلول . (منتهی الارب ) : آب کندی دور و بس تاریک جای لغزلغزان چون در او بنهند پای . رودکی .سرش همچو سر ماهی است لغزان . سوزنی .زُل ؛ جای لغزان . ز...
-
نسو
لغتنامه دهخدا
نسو. [ ن َ س َ / سُو ] (ص ) نسود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) (آنندراج ). چیزی نرم و ساده و هموار و لخشان و لغزنده و بی درشتی و خشونت را گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). املس . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل ) (مهذب الاسماء)...
-
حقیری
لغتنامه دهخدا
حقیری . [ ح َ ] (اِخ ) مولانا شهاب الدین احمد الحقیری . صاحب حبیب السیر گوید: معاصر شاه اسماعیل صفوی و سلطان حسین میرزا و بلطف طبع و صفاء ذهن موصوفست و بمهارت در فن شعر و معما معروف . اکثر متداولات را به استحقاق مطالعه نموده در تبیین و توضیح قواعد مع...
-
ستودن
لغتنامه دهخدا
ستودن . [ س ُ / س ِ دَ ] (مص ) اوستا ریشه ٔ «ستو، سته اومی » (مدح کردن ، تمجید کردن )، پهلوی «ستوتن » ، هندی باستان ریشه ٔ «ستااوتی ، ستو» ، استی «ست ، ان » (مدح کردن ، تمجید کردن ) و «ستود و ستید» (مدح ، ستایش )، افغانی عاریتی و دخیل «ستایل » ، وخی ...