کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نستر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نستر
لغتنامه دهخدا
نستر. [ ن َ ت َ ] (اِ) مخفف نسترن است . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). و آن گلی باشد سفید و به غایت خوشبوی .(برهان قاطع). نام گلی است سفیدرنگ که در غایت خوشبوئی باشد. (از جهانگیری ). نسترن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). نسترون . (آنندراج ) ...
-
نستر
لغتنامه دهخدا
نستر. [ن َ ت َ ] (اِخ ) نام راهبی معاصر با انوشیروان . (ناظم الاطباء). زاهدی فارسی مجوسی که به زمان کسری انوشیروان بود . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
پلیدر
لغتنامه دهخدا
پلیدر. [ پ ُ دُ ] (اِخ ) نام یکی از فرزندان پریام پادشاه ترواست . هنگام محاصره ٔ تروا پدر او وی را با خزاین موفور نزد داماد خود پُلیم نِسْتُر روانه کرد و او وی را بکشت .
-
استان البهقباذ الاسفل
لغتنامه دهخدا
استان البهقباذالاسفل . [ اِ نُل ْ ب ِ ق ُ ذِل ْ اَ ف َ ] (اِخ ) یکی از کوره های سواد از جانب غربی و از قراء و طساسیج مشهور آن سَیْلحُون و نِستر است . (معجم البلدان ).
-
نستردن
لغتنامه دهخدا
نستردن . [ ن َ ت َ دَ ] (اِ) به معنی نستر است که گل نسترن باشد. (از برهان قاطع). نسترن . (صحاح الفرس ) (از ناظم الاطباء) (اوبهی ). گل نسرین . (از ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف نسترون است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
-
نسترون
لغتنامه دهخدا
نسترون . [ ن َ ت َرْ وَ / ن َ ت َ ] (اِ) گلی باشد، نسترن گویند و گروهی نسترین گویند. (لغت فرس اسدی ) (از حاشیه ٔ برهان قاطع). نستردن . گل نسرین . (برهان قاطع). نستر. (جهانگیری ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا). نسترن . (از آنندراج ) (فرهنگ نظام ...
-
قراضة
لغتنامه دهخدا
قراضة. [ ق ُ ض َ ] (ع اِ) ریزه های زر و سیم و جز آن که وقت تراشیدن برافتد.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : آن غنچه های نستر بادامه های قز شدزرّ قراضه در وی چون تخم پیله مضمر. خاقانی .آن یکی پا نهاده بر سر گنج وین ز بهر یکی قراضه به رنج . نظ...
-
قز
لغتنامه دهخدا
قز. [ ق َزز / ق َ ] (معرب ، اِ) معرب کژ. ابریشم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ابریشم خام بدقماش (برهان ) (آنندراج )، و گویندنوعی است از آن . (اقرب الموارد). جامه از ریسمان پیله . (منتهی الارب ). لیث گوید: قز آن است که ابریشم ازآن به دست آید، و ازا...
-
تن سر
لغتنامه دهخدا
تن سر. [ ت َ س َ ] (اِخ ) تنسر. نام مرد بزرگواری از پارسیان ایران بوده است که اورا موبد موبدان می گفته اند و نام او بهرام خورزاد و معاصر با شاهنشاه اردشیر بابکان و در آن زمان پادشاهی مازندران بالوراثه با مردی حنفشاه نام تعلق داشته که بر اردشیر در پاد...
-
مراعات
لغتنامه دهخدا
مراعات . [ م ُ ] (ع مص ) مراعاة. رجوع به مراعاة شود. || (اِمص ) نگهداشت . رعایت .محافظت : ذات بی همال خویش را بر نصرت دین اسلام و مراعات مصالح خلق وقف کرد. (کلیله و دمنه ).خوش لفظم از خوشی مراعات او بلی هست این گلاب من ز گل نستر سخاش . خاقانی .تا از ...
-
نسترن
لغتنامه دهخدا
نسترن . [ ن َ ت َ رَ ] (اِ) نستر. نسترون . نسرین . پهلوی : نسترون . گلی است از انواع گل سرخ و به اندام کوچکتر از گل سرخ و در هر شاخه چندین گل با هم شکفد، به رنگهای مختلف سفید و صورتی و سرخ دیده می شود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) . نسترون . گلی سفید...
-
بادامه
لغتنامه دهخدا
بادامه . [ م َ / م ِ ](اِ مرکب ) پیله ٔ ابریشم را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). نوعی از ابریشم که هنوز آنرا از هم نگشاده باشند. (غیاث ). فیلق . بادامچه : ای که ترا به ز خشن جامه نیست حکم بر ابریشم و بادامه نیست ...
-
پیله
لغتنامه دهخدا
پیله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) محفظه ٔ ابریشمین کرم ابریشم . ماده ای که کرم ابریشم از لعاب دهن دور خود می تند و در ساخت ابریشم بکار می آید. (فرهنگ نظام ). بادامه . آن بادامچه بود که ابریشم ازاو گیرند. (لغت نامه ٔ اسدی ). اصل ابریشم و غوزه ٔ ابریشم که کرم ...
-
نسرین
لغتنامه دهخدا
نسرین . [ ن َ ] (اِ) نام گلی است معروف و آن سفید و کوچک و صدبرگ می باشد وآن دو نوع است یکی را گل مشکین می گویند و دیگری را گل نسرین . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). از جنس گل سرخ است . (ناظم الاطباء). به عربی ورد الصینی خوانند. (برهان قاطع). نسترن گ...