کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسبت دادن به پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اصماد
لغتنامه دهخدا
اصماد. [ اِ ] (ع مص ) اصماد کاری به کسی ؛ اسناد دادن آن به وی . (از اقرب الموارد). نسبت دادن کاری به کسی .
-
نمو
لغتنامه دهخدا
نمو. [ ن َم ْوْ ] (ع مص ) اسناد دادن و برداشتن حدیث را به سوی کسی . (از ناظم الاطباء). نَمْی . (متن اللغة). رجوع به نَمْی شود. || نسبت دادن کسی را به پدرش . (از ناظم الاطباء).
-
تبنج
لغتنامه دهخدا
تبنج . [ ت َ ب َن ْ ن ُ ] (ع مص ) نسبت دادن خود را به خاندان بزرگ . (ناظم الاطباء). .
-
تخندف
لغتنامه دهخدا
تخندف . [ ت َ خ َ دُ ] (ع مص ) خود را به خِنْدِف نسبت دادن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تحمیق
لغتنامه دهخدا
تحمیق . [ ت َ ] (ع مص ) احمق خواندن . (زوزنی ) (دهار) (فرهنگ نظام ). به حماقت نسبت کردن کسی را. (منتهی الارب ). نسبت حماقت به کسی دادن . (ناظم الاطباء). کسی را احمق خواندن و با لفظ کردن مستعمل . (آنندراج ). کسی را به حمق نسبت دادن . (اقرب الموارد) (ق...
-
تجنیح
لغتنامه دهخدا
تجنیح . [ ت َ ] (ع مص ) میل دادن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اعتماد کردن بر دو کف دست و استاده و گشاده داشتن هر دو بازو در سجده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || قرار دادن مر او را بالی . || نسبت دادن کسی را به گناه . (از ...
-
تخطی
لغتنامه دهخدا
تخطی . [ ت َ خ َطْ طی ] (ع مص ) (از «خ طء») خطا کردن . || نسبت دادن کسی را به خطا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تخطؤ شود.
-
تعیب
لغتنامه دهخدا
تعیب . [ ت َ ع َی ْ ی ُ ] (ع مص ) عیب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تعییب . (از اقرب الموارد). به عیب نسبت دادن چیزی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || باعیب قرار دادن کالا را و عیب ناک ساختن آن را. (ناظم الاطباء). باعیب قرار دادن چی...
-
تکذیب کردن
لغتنامه دهخدا
تکذیب کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نسبت دروغگویی بکسی دادن و انکار کردن . (ناظم الاطباء). به دروغ نسبت کردن کسی را. گفتن که دروغ است . دروغزن داشتن کسی را. رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
عزو
لغتنامه دهخدا
عزو. [ ع َزْوْ ] (ع مص ) نسبت کردن به چیزی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). نسبت دادن به کسی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به کسی بازخواندن . (تاج المصادر بیهقی ). || نسبت پذیرفتن . (از ناظم الاطباء). منتسب شدن به کسی ، براست یا به دروغ . (از اق...
-
تخطی
لغتنامه دهخدا
تخطی ٔ. [ ت َ ] (ع مص ) (از «خ طء») گفتن کسی را که تو خطا کردی . (ناظم الاطباء). تخطئة. نسبت دادن کسی را به خطا. (اقرب الموارد) (المنجد).
-
چسپاندن
لغتنامه دهخدا
چسپاندن . [ چ َ دَ ] (مص ) چسپانیدن و ملصق کردن . (ناظم الاطباء). با سریش دو چیز را بهم وصل دادن و محکم کردن . (ناظم الاطباء). وصل کردن چیزی را به چیزی . (فرهنگ نظام ). الصاق کردن . متصل کردن . چسباندن . دوساندن . چسپانیدن . دوسانیدن . چفساندن . رجوع...
-
نهبهره
لغتنامه دهخدا
نهبهره . [ ن ُ ب َ رَ/ رِ ] (اِ مرکب ) تقسیم دایره ٔ منطقةالبروج به نه قسمت و هر یک از آن قسمت ها را به یکی از ستاره های آن قسمت نسبت دادن . (ناظم الاطباء). رجوع به نه بهر شود.
-
خبق
لغتنامه دهخدا
خبق . [ خ َ ] (ع مص ) تیز دادن . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). || حقیر و خردانگاشتن کسی را نسبت بخود: خبق فلاناً؛ به معنی خرد و حقیر دانست فلان را نسبت بخویش . (از منتهی الارب ).
-
تخطئه کردن
لغتنامه دهخدا
تخطئه کردن . [ ت َ طِ ءَ / ءِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خطا گرفتن در کار از کسی . نسبت خطا به کسی دادن . بدگویی کردن از کسی . کسی را به بدی منسوب کردن .