کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نزیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نزیر
لغتنامه دهخدا
نزیر. [ ن َ ] (ع ص ) اندک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کم . (ناظم الاطباء). قلیل . (اقرب الموارد). نَزْر. یسیر. ج ، نُزُر.
-
واژههای همآوا
-
نضیر
لغتنامه دهخدا
نضیر. [ ن َ ] (اِخ ) نام قبیله ای از یهود که در ظاهر مدینه سکونت داشتند و پیغامبر با آنان جنگید. (از معجم البلدان ) (آنندراج ). نام گروهی از یهودان خیبر و منسوب به آن را نضری گویند بر خلاف قیاس . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
نضیر
لغتنامه دهخدا
نضیر. [ ن َ ] (ع اِ) زر. (غیاث اللغات ). زر و سیم . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نَضر. نُضار. نِضار. انضر. (المنجد). || (ص ) تازه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باآب . (آنندراج ). تازه و آبدار. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ).ناضر. نَضِر....
-
نظیر
لغتنامه دهخدا
نظیر. [ ن َ ] (اِخ ) نظیرالدین (مولانا...). از شاعران معماگوی عهد امیر علیشیر است . این معما به اسم «مقبول » از اوست :با من بیچاره آن مه بد نکردهر که حرفی گفت از من رد نکرد.رجوع به مجالس النفائس ص 252 شود.
-
نظیر
لغتنامه دهخدا
نظیر. [ ن َ ] (ع ص ، اِ) مانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مثل . (متن اللغة) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد). شبیه . (متن اللغة) (ناظم الاطباء). شریک . هنباز. برابر. یکسان . (ناظم الاطباء). مساوی . (اقرب الموارد) (المنجد). مانند...
-
نظیر
لغتنامه دهخدا
نظیر. [ ن َ] (اِخ ) امان اﷲ بیک زنگنه ٔ شیرازی ، متخلص به نظیر، از شاعران قرن سیزدهم هجری قمری و از شاگردان رفیق اصفهانی است . به سال 1226 هَ . ق . درگذشت . او راست :مگر آن سرو چمان سوی چمن می آیدکز چمن رایحه ٔ مشک ختن می آیدشوخ عاشق کش من اینهمه بی ...
-
نذیر
لغتنامه دهخدا
نذیر. [ ن َ ] (اِخ ) از جمله نام های قرآن چنانکه حق تعالی فرماید: بشیراً و نذیراً. (از نفایس الفنون ).
-
نذیر
لغتنامه دهخدا
نذیر. [ ن َ ] (اِخ ) اسم نبی صلوات اﷲ علیه . (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ). یکی از اسامی پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (غیاث اللغات ). یکی از اسمای مبارکه ٔ حضرت رسول (ص ). (از آنندراج ). یکی از القاب پیغمبر اسلام است که مردم را از عذاب خدا می ...
-
نذیر
لغتنامه دهخدا
نذیر. [ ن َ ] (اِخ ) محمد طبیب ، متخلص به نذیر. از پارسی گویان خیرآباد هندوستان است . او راست :چون غنچه به رخ نقاب بستی صد خار به سینه ام شکستی اقلیم دلم تمام بگرفت زلف تو، زهی درازدستی کشتی چو مرا به جورباری از سرزنش رقیب رستی .رجوع به صبح گلشن ص 51...
-
نذیر
لغتنامه دهخدا
نذیر. [ ن َ ] (اِخ ) محمد نذیر. از پارسی گویان لکهنوی هندوستان است .این ابیات را مؤلف صبح گلشن به نام او ثبت کرده :حیف بر طالع واژون که شباب آمد و رفت دولتی بود که در عالم خواب آمد و رفت واقف از لذت او هیچ نگشتیم نذیربر سر آب به اندازه حباب آمد و رف...
-
نذیر
لغتنامه دهخدا
نذیر. [ ن َ ] (ع اِمص ) بیم . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 98) (ناظم الاطباء). ترس . (از ناظم الاطباء). اسم است به معنی انذار. (از اقرب الموارد). || (ص ) بیم کرده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ترساننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (نا...
-
جستوجو در متن
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن نزیر قرطبی مالکی . او راست کتاب الجهاد. وی بسال 318 هَ . ق . درگذشت .
-
خوش آب وهوا
لغتنامه دهخدا
خوش آب وهوا. [ خوَش ْ / خُش ْ ب ُ هََ ] (ص مرکب ) معتدل . نه گرم ونه سرد. نزه . نزیر. (یادداشت مؤلف ). || کنایه از محلی که در آن عیش و وسایل آن موجود است .