کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نزق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نزق
لغتنامه دهخدا
نزق . [ ن َ ] (ع مص ) برسکیزیدن اسپ بر ماده ، یا پیش درآمدن از سبکی و چستی و برجستن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). برسکیزیدن نریان بر مادیان ، یا به چستی و چالاکی پیش درآمدن و برجستن . (از ناظم الاطباء). نزوق . (منتهی الارب ). سبق گرفتن ستور بر دیگر...
-
نزق
لغتنامه دهخدا
نزق . [ ن َ زَ ] (ع مص ) سبکی و شتابی نمودن وقت خشم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نَزْق . نزوق . (از اقرب الموارد). || پر شدن و لبالب شدن کوزه : نَزِق َ الاناءُ نَزَقاً؛ امتلأ الی رأسه . (المنجد). و رجوع به اقرب الموارد شود. || ...
-
نزق
لغتنامه دهخدا
نزق . [ ن َ زِ ] (ع ص ) سبک . خفیف . (ناظم الاطباء). آنکه هنگام غضب به هیجان درآید و سبکی کند. (از اقرب الموارد). صفت است ازنَزْق . رجوع به نَزْق شود. || نزق الحقاق ؛خصومت کننده در چیزهای ادنی و ریزه . (منتهی الارب ). خصومت کننده در چیزهای پست و بیهو...
-
نزق
لغتنامه دهخدا
نزق . [ ن ُ زُ ] (ع اِمص ) نَزْق . (فرهنگ نظام ). و در فرهنگ خطی نیز «نزق ؛ خفّت و طیش و شتاب و چستی باشد و به ضمتین مثله ». اما در فرهنگهای معتبر عربی به دسترس ما نَزْق و نُزوق ضبط کرده اند. رجوع به نَزْق و نزوق شود.
-
واژههای همآوا
-
نزغ
لغتنامه دهخدا
نزغ . [ ن َ ] (ع مص )طعن کردن به زبان و غیبت نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طعنه زدن . (فرهنگ نظام ). طعنه زدن در چیزی . نَسْغ. نَدْغ . || به زشتی یاد کردن از کسی . (از اقرب الموارد). عیب کردن . (فرهنگ نظام ). || تباهی افکندن میان قوم . برآغالیدن...
-
جستوجو در متن
-
نزوق
لغتنامه دهخدا
نزوق . [ ن ُ ] (ع مص ) نَزْق . رجوع به نَزْق شود.
-
نزقة
لغتنامه دهخدا
نزقة. [ ن َ ق َ ] (ع اِ) یکی نَزْق . رجوع به نَزْق شود. || آغاز جهاندن اسب و پایان آن را عَقْب گویند. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
نزقة
لغتنامه دهخدا
نزقة. [ ن َ زِ ق َ] (ع ص ) تأنیث نَزِق . (از اقرب الموارد). رجوع به نَزِق شود. || ناقة نزقة؛ صعبةالانقیاد. (اقرب الموارد) (از المنجد). نِزاق . (المنجد). سرکش .
-
نزاقت
لغتنامه دهخدا
نزاقت . [ ن َ ق َ ] (از ع ، اِمص ) مصدر منحوت از نَزق . سبکی . شتاب کردن به وقت خشم : و ترقی سن که لجام نزاقت شبان دست بالا گرفت . (جهانگشای جوینی ).
-
حقاق
لغتنامه دهخدا
حقاق . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حقة. || حقاق العرفط؛ نهال های درخت عرفط. (منتهی الارب ). || خصام . || نزق الحقاق ؛خصومت کننده در چیزهای ادنی و ریزه . (منتهی الارب ).
-
احداث
لغتنامه دهخدا
احداث . [اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَدَث . جوانان . نوجوانان : مجالسة الأحداث مفسدة الدین . (امیرالمؤمنین علی علیه السلام ). و احداث متعلمان بطریق تحصیل علم و موعظت نگرند. (کلیله و دمنه ). که از احداث فقهای حضرت و افراد علمای دولت بمزیت هنر و مزید خرد مس...
-
لبالب
لغتنامه دهخدا
لبالب . [ ل َ ل َ ](ص مرکب ) لب بلب . لمالَم . مالامال . پر از مایعی تا لبه . پر تا لب چنانکه جامی . لب ریز. مملو. ممتلی . که تالب پر باشد چون پیمانه از شراب و حوض از آب و جز آن : بموسم گندم درو از آسمان باران آمد پانزده شبانه روز که حوضها لبالب شد. ...