کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نزدیکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نزدیکی
لغتنامه دهخدا
نزدیکی . [ ن َ ] (حرف اضافه ، ق ) نزدیک ِ. قریب به . به نزدیک ِ. به قرب ِ : چو نزدیکی شهر ایران رسیدهمه جامه ٔ پهلوی بردرید. فردوسی .چو نزدیکی اژدها رفت شاه به سان یکی ابر دیدش سیاه . فردوسی .چو نزدیکی مرز توران رسیدسران سپه را همه برگزید. فردوسی .تن...
-
واژههای مشابه
-
نزدیکی جستن
لغتنامه دهخدا
نزدیکی جستن . [ ن َ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) تقرب . (تاج المصادر بیهقی ). توسیل . (زوزنی ).
-
نزدیکی کردن
لغتنامه دهخدا
نزدیکی کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آرامش . مباضعه . بضاع . بضع. وقاع . مواقعه . مقاربت . جماع . مجامعت . مباشرت . آرامیدن با زن . آسودن با زن : بزرگان چون با زنی نزدیکی خواستندی کردن کمر زرین بر میان بستندی ... و گفتندی ... فرزند دلاور آید. (نور...
-
نزدیکی ها
لغتنامه دهخدا
نزدیکی ها. [ ن َ ] (اِ مرکب ) همسایگی ها. || زودی ها. پس از چند هنگام . (ناظم الاطباء). رجوع به نزدیک ها و نزدیک شود.
-
جستوجو در متن
-
کثم
لغتنامه دهخدا
کثم . [ ک َ ث َ ] (ع اِ) نزدیکی . (ناظم الاطباء). رماه عن کثم ؛ انداخت او را از نزدیکی . (منتهی الارب )؛ از نزدیکی به آن تیرانداخت . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ذوقمار
لغتنامه دهخدا
ذوقمار. [ ] (اِخ ) نام موضعی است به نزدیکی اَدَم .
-
هراوجان
لغتنامه دهخدا
هراوجان . [ هََ وَ ] (اِخ )قریه ای است در نزدیکی سوریان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
حفیا
لغتنامه دهخدا
حفیا. [ ح َ ](اِخ ) حفیاء. نام موضعی است . نزدیکی مدینةالرسول .
-
ذوالخال
لغتنامه دهخدا
ذوالخال .[ ذُل ْ ] (اِخ ) نام موضعی یا کوهی به نزدیکی نجد.
-
ذوالجلیل
لغتنامه دهخدا
ذوالجلیل . [ ] (اِخ ) نام موضعی به یَمَن . || نام وادئی است به نزدیکی مکّه .
-
رودان
لغتنامه دهخدا
رودان . (اِخ ) شهری است در نزدیکی بست . (از معجم البلدان ).
-
فیمان
لغتنامه دهخدا
فیمان .(اِخ ) قریه ای است در نزدیکی مرو. (معجم البلدان ).
-
صمات
لغتنامه دهخدا
صمات . [ ص ِ ] (ع اِمص ) نزدیکی : بات من القوم علی صمات ؛ ای بمرای و مسمع فی القرب . || نزدیکی انجام کار. (منتهی الارب ).