کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نزدیکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نزدیکان
لغتنامه دهخدا
نزدیکان . [ ن َ ] (حرف اضافه ، ق ) نزدیکی ِ.به نزدیکی ِ. در نزدیکی ِ. قریب به . در حوالی ِ : برفت نزدیکان سپاه عمار خارجی فرودآمد. (تاریخ سیستان ). امیر بیرون رفت سوی بُست به حرب عزیز اندر ماه رمضان چون نزدیکان بُست رسید. (تاریخ سیستان ).- به نزدیکان...
-
جستوجو در متن
-
نافرة
لغتنامه دهخدا
نافرة. [ ف ِ رَ ] (ع اِ) خویشان و نزدیکان مرد. (منتهی الارب ). خویشان و نزدیکان شخص . (ناظم الاطباء): نافرةالرجل ؛ اسرته و فصیلته التی تغضب لغضبه . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد).
-
هنوتاس
لغتنامه دهخدا
هنوتاس . [ هََ ] (اِ) نزدیکان و مقربان درگاه احدیت را گویند. (برهان ). برساخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
ذوی القرابات
لغتنامه دهخدا
ذوی القرابات . [ ذَ وِل ْ ق َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) ج ِ ذوالقرابة. نزدیکان . کسان . خویشان . خویشاوندان .
-
ذوی القربی
لغتنامه دهخدا
ذوی القربی . [ ذَ وِل ْ ق ُ با ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب )ج ِ ذوالقربی . نزدیکان . کسان . خویشان . خویشاوندان .
-
اقرباء
لغتنامه دهخدا
اقرباء. [ اَ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قریب . خویشان و نزدیکان . رجوع به اقربا شود.
-
اقارب
لغتنامه دهخدا
اقارب . [ اَ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قریب . || ج ِ اقرب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نزدیکان و خویشان . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). خویشان و برادران و تبارنزدیکتر به نسب از جانب پدران . (ناظم الاطباء). خویشان و نزدیکان در نسب خواه از طر...
-
فامیل
لغتنامه دهخدا
فامیل . (از فرانسوی ، اِ) خانواده . (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی ). || بستگان و نزدیکان و خویشاوندان . خاندان . (یادداشت بخط مؤلف ).ترکیب ها:- بی فامیل . بی فک و فامیل . فامیلدار.
-
هسرة
لغتنامه دهخدا
هسرة. [ هَُ رَ ] (ع اِ) نزدیکان و خویشان از اعمام و اخوال . (منتهی الارب ). اصل اسرة است ، و همزه به هاء بدل شده است . (از اقرب الموارد).
-
ذوالقرابة
لغتنامه دهخدا
ذوالقرابة. [ ذُل ْ ق َ ب َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) کس . خویش . نزدیک . ج ،ذوی القرابة. ذوی القرابات ، کسان . خویشان . نزدیکان .
-
ذوی القرابة
لغتنامه دهخدا
ذوی القرابة. [ ذَ وِل ْ ق َ ب َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) نزدیکان . کسان . خویشان . خویشاوندان . ج ِ، ذوالقرابة.
-
حاجی برادر
لغتنامه دهخدا
حاجی برادر. [ ب َ ] (اِخ ) از نزدیکان امیر عادل آقا. از امرای معتبر ایلکانیان . رجوع به ذیل جامع التواریخ حافظ ابرو شود.
-
عزمة
لغتنامه دهخدا
عزمة. [ ع ُ م َ ] (ع اِ) نزدیکان و قبیله ٔ مرد. (منتهی الارب ). خانواده و قبیله ٔ شخص . (از اقرب الموارد). ج ، عُزَم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
عشائر
لغتنامه دهخدا
عشائر. [ ع َ ءِ ] (ع اِ) عشایر. ج ِ عشیرة.(منتهی الارب ) (دهار) (اقرب الموارد). قبایل و خویشان . (غیاث اللغات ). خویشان و نزدیکان ، و طوایف و قبیله های صحرانشین . (ناظم الاطباء). رجوع به عشیرة شود.