کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نزده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نزده
لغتنامه دهخدا
نزده . [ ن َ دِ ] (حرف اضافه ، ق ) به لغت زند به معنی نزد است . (از ناظم الاطباء). رجوع به نزد شود.
-
نزده
لغتنامه دهخدا
نزده . [ ن َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زده ناشده . غیرمضروب . مقابل زده . رجوع به زده شود. || ننواخته . بی آنکه بنوازند. بدون نواختن ساز و ضرب و دیگر آلات موسیقی .- امثال : نزده می رقصد ؛ کنایه از کسی که بی اشارت و امر کسی به نفع او سخنی گوید یا کار...
-
واژههای مشابه
-
آفتاب نزده
لغتنامه دهخدا
آفتاب نزده . [ ن َ زَ دَ / دِ ] (ق مرکب ) پیش از طلوع آفتاب .
-
جستوجو در متن
-
بانگه
لغتنامه دهخدا
بانگه . [ گ َ / گ ِ ] (اِ) پنبه ٔ نزده . (ناظم الاطباء). محلوج .
-
کشور بهم زدن
لغتنامه دهخدا
کشور بهم زدن . [ ک ِش ْ وَ ب ِ هََ زَ دَ ] (مص مرکب ) کشوری را زیر و زبر کردن . (آنندراج ) : ز چشم شوخ تو شد ملک صبر زیر و زبربه یک نگاه کسی کشوری بهم نزده ست .میرزاصائب (از آنندراج ).
-
ناشتالب
لغتنامه دهخدا
ناشتالب . [ ش ِ ل َ ] (ص مرکب ) گرسنه . روزه دار. که دیری است لب به خوراکی نزده . زنگ دندان . که صبحانه صرف نکرده است : ای ساقی الغیاث که بس ناشتالبم زآن می بده که دی به صبوحی چشیده ایم .خاقانی .
-
ناچرید
لغتنامه دهخدا
ناچرید. [ چ َ ] (ن مف مرکب ) نچریده . ناچریده . چیزی نخورده . لب از غذا بسته . لب به آشامیدنی و خوردنی نزده : غریبان که بر شهر ما بگذریدچماننده پای و لبان ناچرید.فردوسی .
-
معبوط
لغتنامه دهخدا
معبوط. [ م َ ] (ع ص ) ثوب معبوط؛ جامه ٔ نودریده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دریده شده . (از ذیل اقرب الموارد). || لحم معبوط؛ گوشتی که جانور درنده در آن دندان نزده و علتی بدان نرسیده باشد. (از اقرب الموارد).
-
باران کردن
لغتنامه دهخدا
باران کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) باران آوردن . باران باریدن و بمجاز بمعنی نزده رقصیدن آید : با سبکساران از آل مصطفی چیزی مگوی زآنکه این جهال خود بی ابر می باران کنند.ناصرخسرو.
-
بقالاو
لغتنامه دهخدا
بقالاو. [ ب َ] (ع اِ) بقالیو. نوعی از ماهی دریاهای اروپا و افریقا . (دزی ج 1 ص 102). || ماهی قود، خشک نمک نزده . (دزی ج 1 ص 102).
-
نم زدن
لغتنامه دهخدا
نم زدن . [ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) افشاندن آب کم بر چیزی . (یادداشت مؤلف ). رطوبت دادن و مرطوب کردن چیزی را. آبی اندک بر چیزی افشاندن : نم زدن تنباکو را، نم زدن لباس را پیش از اتو کشیدن : چو شد ز نم زدن ابرهای فاخته گون درخت باغ چو طاووس جلوگی خرم . ...
-
ناچریده
لغتنامه دهخدا
ناچریده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) چرا ناکرده . چیزی نخورده . دهان یا لب به خوردنی نزده . لب به خوردنی و آشامیدنی نزده . که چیزی نخورده است . گرسنه و تشنه : دهان ناچریده دو دیده پر آب همی بود تا سر کشید آفتاب . فردوسی .سه روز است تا ناچریده لبان ...
-
رقصیدن
لغتنامه دهخدا
رقصیدن . [ رَ دَ ] (مص جعلی ) مصدر منحوت از رقص عربی . پای کوفتن . بازیگری کردن . کون و کچول کردن . پای بازی کردن . وشتن . (یادداشت مؤلف ). حرکاتی موزون همراه آهنگ موسیقی اجرا کردن . پای کوفتن . (فرهنگ فارسی معین ).- امثال : چه برای کر بزنی چه برای...