کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نریمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نریمان
لغتنامه دهخدا
نریمان . [ ن َ ] (اِخ ) در اوستا: نئیره منه ، مرکب از دو جزو: نئیره به معنی نر، فحل + منه (= مناو) از ریشه ٔ من (اندیشیدن )؛ جمعاً یعنی نرمنش ، مردسرشت . در گزارش پهلوی این کلمه را به مرت منیشن ترجمه کرده اند و به تعبیر دیگر دلیر و پهلوان . این کلمه ...
-
نریمان
لغتنامه دهخدا
نریمان . [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
واژههای مشابه
-
سام نریمان
لغتنامه دهخدا
سام نریمان . [ م ِ ن َ ] (اِخ ) رجوع به گرشاسب و سام و نریمان و مزدیسنای دکتر معین چ 1 ص 417 ببعد شود : بسام نریمان کشیدش نژادبسی داشتی رزم رستم بیاد. فردوسی .همی حیران و بی سامان و پژمان حال گردیدی اگر دیدی بصف دشمنان سام نریمانش . ناصرخسرو.نه سام ن...
-
نریمان قشلاق
لغتنامه دهخدا
نریمان قشلاق . [ ن َ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان ، در 57هزارگزی جنوب غربی قیدار، در ناحیه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 276 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ،محصولش غلات و انگور، شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و جاجیم باف...
-
جستوجو در متن
-
کریمان
لغتنامه دهخدا
کریمان . [ ک َ ] (اِخ ) در فرهنگ برهان قاطع و انجمن آراو جز آن نوشته اند: کریمان نام جد دوم رستم زال است که پدر نریمان باشد. و ولف در فهرست لغات شاهنامه و نیز فرهنگ آنندراج نوشته اند: نام یک پهلوان ایرانی که پدر نریمان بوده است . اما این معنی نادرست ...
-
سوک نامه
لغتنامه دهخدا
سوک نامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) تسلیت نامه : به نزد نریمان چو یک هفته بودیکی سوک نامه فرستاد زود.اسدی .
-
کجا
لغتنامه دهخدا
کجا. [ ک ُ ] (اِخ ) نام شهری بوده است از ولایات چین . (آنندراج ) : به مرز کجا نزد یک روزه راه رسیدند یک جای هر دو سپاه . (گرشاسب نامه ).چو شاه کجا آگهی یافت راست فرستاد کس وز نریمان بخواست . (گرشاسب نامه ).نریمان چو پرداخت زان بزمگاه بگرد کجا خیمه زد...
-
نر
لغتنامه دهخدا
نر. [ ن َ ] (اِخ ) نام پدر سام است و او را نریم و نریمان هم میگویند. (برهان قاطع) (از جهانگیری ) (از نظام ). مخفف نریمان = نیرم است به معنی نرمنش . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : تو آن پادشاهی که گر زنده بودی زمین بوسه دادی تو را سام ِ بِن نر.ازرقی ه...
-
خامجو
لغتنامه دهخدا
خامجو. (اِخ ) نام شهری است که در جنگ نریمان با پسرفغفور چین محل جمعآوری لشکر نریمان شد : نیارست بودن در آن دشت کس نشستند یکروزه ره باز پس بر آن مرز شهری دلارام بودکه آن شهر را خامجو نام بود در آن شهر لشکربیاراستندز هر گوشه دیگر سپه خواستند.(گرشاسب نا...
-
نره
لغتنامه دهخدا
نره . [ ن َ رَ / رِ ] (اِخ ) نر. نام پدر سام . (ناظم الاطباء). نام پدر سام است که جد رستم بود و او را نریم و نریمان نیز خوانند. (جهانگیری ).
-
پریدخت
لغتنامه دهخدا
پریدخت . [ پ َ دُ ] (اِخ ) در داستانهای ملی ایران نام دختر پادشاه چین است که سام پسر نریمان عاشق او شد و زال پدر رستم ازو زاد.
-
همایون
لغتنامه دهخدا
همایون . [ هَُ ] (اِخ ) نام دختر فغفور چین بوده که نریمان بدو عاشق شده و او به جهت اینکه دختر خاقان بوده با او سر فرودنمی آورده . (انجمن آرا) : کتایون خاقان تو را یار بس سخن از همایون مران بیش و بس .اسدی .
-
پیکارخواه
لغتنامه دهخدا
پیکارخواه .[ پ َ / پ ِ خوا / خا ] (نف مرخم مرکب ) پیکارجوی . جنگ جوی . طالب جنگ . طالب حرب . خواستار رزم : نه سام و نریمان و گورنگ شاه نه گرشاسب جنگی پیکارخواه .فردوسی .