کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ندما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ندما
لغتنامه دهخدا
ندما. [ ن ُدَ ] (از ع ، اِ) مصاحبان . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). ندیمان . همنشینان . (ناظم الاطباء). ندماء : امیر عبدالسلام رئیس بلخ را اختیار کرد و از جمله ٔ ندما بود و به رسولی رفته . (تاریخ بیهقی ص 519).بود از ندمای شه جوانی در هر هنری تمام دا...
-
جستوجو در متن
-
ندماء
لغتنامه دهخدا
ندماء. [ ن ُ دَ ] (ع اِ) ج ِ ندیم . رجوع به ندیم و نیز رجوع به ندما شود.
-
ویژه داشتن
لغتنامه دهخدا
ویژه داشتن . [ ژَ / ژِ ت َ ] (مص مرکب ) خالص نگه داشتن . پاک نگه داشتن . || از خواص و ندما داشتن . در عداد خاصان آوردن . || مصون داشتن . رجوع به ویژه (ص ، ق ) شود.
-
جام فرعونی
لغتنامه دهخدا
جام فرعونی . [ م ِ ف ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یا فرعونی جام . کنایه از جام بسیار کلان . پیاله ٔ بزرگ . مؤلف غیاث اللغات گوید: فرعون را جامی بود از زر که چهار کس آن را در مجلس بدور می آوردند. (غیاث اللغات ). فرعون جامی داشت از طلا که چهار تن ی...
-
غازی
لغتنامه دهخدا
غازی . (اِخ ) ابن احمد الکاتب شهاب الدین بن الواسطی . در سال ششصد و سی و اندی از هجرت در حلب متولد شده و در همان شهر در آغاز به خدمت دیوان استیفاگماشته شده و پس از آن لشکرنویس و سپس در قاهره چون خطی نیکو داشته متصدی نوشتن نامه ها بوده است . و در روزگ...
-
ملابس
لغتنامه دهخدا
ملابس . [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ ملبس [ م َ ب َ /م ِ ب َ ] . (از اقرب الموارد). ج ِ ملبس که به معنی پوشش و لباس است . (غیاث ) (آنندراج ). پوشاکها و لباسها. (ناظم الاطباء) : دیگر گروه رهبان اند... که حلالهای مطاعم و ملابس و معایش بر خویشتن حرام کردند. (...
-
صاحب دیوان رسالت
لغتنامه دهخدا
صاحب دیوان رسالت . [ ح ِ دی ن ِ رِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنکه دیوان رسالت پادشاه دارد و نامه های او نویسد. دبیر. رئیس دفتر : از حدیث حدیث شکافد. ذوالریاستین که فضل بن سهل را گفتندو ذوالیمینین که طاهر را و ذوالقلمین که صاحب دیوان رسالت مأمون...
-
لوند
لغتنامه دهخدا
لوند. [ ل َ وَ ] (ص ، اِ) غرشمال . روسبی . (اوبهی ). فاحشه . زن بدکار. قری . توشمال . شوخ .جماش . شنگ . اطواری . لولی . هرزه . هرجائی . زن فاحشه . (برهان ). زن که با مطربان دستیاری کردی : مطرب بزم تو باد آنکه کند از فلک زهره نشاطزمین تا شود او را لون...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ](اِخ ) ابن عبداﷲ قسری ، مکنی به ابویزید. وی بنابر قول ابن الندیم از خطبای معروف زبان عرب است . مادر اونصرانیه و خود او متهم به زندقه بود؛ یعنی او را به مانویه نسبت می کرده اند. هشام بن عبدالملک خراسان و عراق را به خالد داد و خالد برادرش ...
-
تعجب
لغتنامه دهخدا
تعجب . [ ت َ ع َج ْ ج ُ ] (ع مص ) شگفت داشتن . (دهار).به شگفت آمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در شگفت افتادن . (آنندراج ). || فریب دادن و در فتنه انداختن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ)انفعال ن...
-
عارض
لغتنامه دهخدا
عارض .[ رِ ] (ع ص ) عرض دهنده ٔ لشکر. شمارکننده ٔ لشکر. بخشی فوج یا سالار فوج . (غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه سان سپاه دهد. آنکه سان سپان بیند. (مهذب الاسماء) : و عارض را فرمان داد تا نامهاشان به دیوان عرض بنوشت . (...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نوح (ثانی ) سامانی مکنی به ابوابراهیم و ملقب به منتصر. وی برادر عبدالمل» سلطان اخیر از آل سامانست . ایل»خان بسال 389 هَ . ق . عبدالمل» ابوالحارث را مکحول و ابوابراهیم منتصر و ابویعقوب فرزندان نوح بن منصور و اعمام ایشان ابو...
-
حبیب عودی
لغتنامه دهخدا
حبیب عودی . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) درسنه ٔ 802 هَ . ق . امیر تیمور پس از بازگشت از هندوستان عزم رفتن به آذربایجان کرد و موجب ، آن بود که امیرزاده میرانشاه به سبب فروافتادن از اسب در شکار به اختلال دماغ دچار گردیده بود و بذل و بخشش های نابجا میکرد و به خو...
-
صدرالدین
لغتنامه دهخدا
صدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) ربیعی (مولانا...) وی در قصبه ٔ فوشنج بامر خطابت مشغول بودو بواسطه ٔ جودت طبع و حدت ذهن در سلک ندماء و خواص ملک فخرالدین محمد کرت انتظام یافت و به اشاره ٔ ملک کرت نامه ای بر وزن شاهنامه در تاریخ ملوک غور بنظم آورد و د...