کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ندرتا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ندرتاً
لغتنامه دهخدا
ندرتاً. [ ن ُ رَ تَن ْ ] (ع ق ) ندرةً. به ندرت . گاه گداری . شذوذاً. گاهگاه . گاهی . تک تک . تک وتوکی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ندرت و ندرة شود.
-
واژههای همآوا
-
ندرتاً
لغتنامه دهخدا
ندرتاً. [ ن ُ رَ تَن ْ ] (ع ق ) ندرةً. به ندرت . گاه گداری . شذوذاً. گاهگاه . گاهی . تک تک . تک وتوکی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ندرت و ندرة شود.
-
جستوجو در متن
-
ندرةً
لغتنامه دهخدا
ندرةً. [ ن ُ رَ تَن ْ ] (ع ق ) گاه گاه . به ندرت . (ناظم الاطباء). رجوع به ندرتاً شود.
-
شرتی شلخته
لغتنامه دهخدا
شرتی شلخته . [ ش ِ ش ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) بمعنی شرتی و صفت زنان (و ندرتاً مردان ) است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). رجوع به شرتی شود.
-
جسته گریخته
لغتنامه دهخدا
جسته گریخته . [ ج َ ت َ / ت ِ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ق مرکب ) ندرتاً. گاهگاه . اتفاقی . بندرت . کم . اندک . قلیل . تک تک . گاهگاهی . گاهی دون گاهی . گاهی گاهی . نادراً. جسته جسته .(از یادداشت مؤلف ): جسته گریخته شنیده میشد که ...
-
ندرت
لغتنامه دهخدا
ندرت . [ ن ُ رَ ] (ع اِمص ) کمی . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (فرهنگ نظام ). تنگ یابی . کم یابی . دیریابی . شذوذ. دشواریابی . عزت . (یادداشت مؤلف ). ندرة.- بر سبیل ندرت ؛ گاهگاه . گاه وگداری .- به ندرت ؛ ندرتاً. ندرةً.|| تنهائی . (ناظم الاطباء) ...
-
جلوبة
لغتنامه دهخدا
جلوبة. [ ج َ ب َ ] (ع اِ) آنچه از شهر بشهر برند بفروختن از اسب و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شتران نر یا شتری که بر آن متاع قوم بار کنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). واحد و جمع در آن یکسان است . و بندرت تاء بدان ملح...
-
شرتی
لغتنامه دهخدا
شرتی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) گاه به صورت صفت و به معنی شلخته و زنی (یا ندرتاً مردی ) که بی احتیاط و ناپرواست و به کارهای زندگی نمی رسد استعمال می شود و گاه بصورت قید برای بیان کیفیت کارها (خاصه جارو کردن و تمیز کردن اطاق و خانه ) به کار می رود: امروز چون...
-
شوت
لغتنامه دهخدا
شوت . (انگلیسی ، اِ) در اصطلاح بازی فوتبال ، ضربه ٔ سریع و تند به توپ و شوت کردن ، فرستادن توپ است باضربه ٔ تند و محکم به سوی دروازه . توپ تیزی که بازیکن با پا و ضربه ٔ شدید به سوی «گُل » زند. || ندرتاً بمعنی «دم » و «پک » استعمال شود، مثلاً شوت چپق ...
-
شلوغ
لغتنامه دهخدا
شلوغ . [ ش ُ ] (ترکی ، ص ، اِ)جای انبوه از جمعیت . جای باجمعیت انبوه . اجتماع مردم . جایی که در آن جمعیت ازدحام کرده باشد: آب انبار شلوغ کوزه ٔ بسیار شکند. (یادداشت مؤلف ). || ناامن شدن جایی و وضع غیر عادی گرفتن آن : وقتی ناصرالدین شاه را کشتند شهر ...
-
سنجد
لغتنامه دهخدا
سنجد. [ س ِ ج ِ ] (اِ) درختی است از تیره ٔ سنجدها که نزدیک به تیره ٔ زیتونیان میباشد. درختی است کوتاه و پرخار و برگهایش شبیه برگ بید و گلهایش خوشه ٔ سفید یا زرد و بسیار خوشبو است . میوه اش فندقه و دارای میان بر خوراکی و آردی نسبتاً شیرین است . درخت س...
-
میمون
لغتنامه دهخدا
میمون . [ م َ مو / م ِ مو ] (اِ) بوزینه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). جانوری است معروف و آن برزخ است میان انسان و حیوان غیرناطق . (برهان ). میمونها خود راسته ای را از پستانداران تشکیل میدهند شکل دست و پای آنها شبیه دست انسان است از اینجهت آنها را «...
-
صحبت
لغتنامه دهخدا
صحبت . [ ص ُ ب َ ] (ع اِمص ) دوستی . خلطه . آمیزش . رفاقت . نشست و برخاست . همنشینی . مجالست : ستد و داد مکن هرگز جز دستادست که پسادست خلاف آرد و صحبت ببرد. ابوشکور.و مرا با این خواجه صحبت در بقیت سنه ٔ احدی و عشرین و اربعمائه افتاد... (تاریخ بیهقی چ...