کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ندا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ندا کردن
لغتنامه دهخدا
ندا کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آوازکردن . خواندن . (ناظم الاطباء). آواز دادن . (یادداشت مؤلف ). خطاب کردن . صدا زدن . بانگ کردن : چرخ و زمان کرده ندا کای تیغ تو جان هدی ما خاک پایت را فدا تو دست بر ما داشته . خاقانی .حق می کند ندا که به ما ره ...
-
واژههای مشابه
-
علی ندا
لغتنامه دهخدا
علی ندا. [ ع َ ن َ ] (اِخ ) برانی . نحوی بود. او راست : 1- شرح سنی المطالب لهدایةالطالب ، که در محرم سال 1291 هَ . ق . از تألیف آن فراغت یافت . 2- ضوابط الرسم فی ایضاح الرقم . (از معجم المؤلفین ).
-
حرف ندا
لغتنامه دهخدا
حرف ندا. [ ح َ ف ِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف دعا. شمس قیس در عنوان حرف ندا و دعاآرد: الفی است که در اواخر اسامی معنی ندا دهد، چنانکه خداوندا و شاها و جانا. و در اواخر افعال معنی دعا دهد، چنانکه بیایدا، برودا و چنانکه شاعر گوید:منشیندا از نیک...
-
حروف ندا
لغتنامه دهخدا
حروف ندا. [ ح ُ ف ِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حروفی که برای خواندن کس را بکار رود. و آن در عربی ، اء، یا، أیا، هیا، أی آمده است .
-
صدا و ندا
لغتنامه دهخدا
صدا و ندا. [ ص ِ / ص َ وُ ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . بانگ و فریاد. داد و فریاد.
-
جستوجو در متن
-
جار کشیدن
لغتنامه دهخدا
جار کشیدن . [ ک َ / ک ِدَ ] (مص مرکب ) جار زدن . ندا کردن . بانگ کردن . آوازدادن مردم به امری . دردادن ندا. رجوع به جار شود.
-
جار
لغتنامه دهخدا
جار. (ترکی ، اِ) ندا کردن . || جمعیت . (آنندراج ).
-
کرز
لغتنامه دهخدا
کرز. [ ک ُ ] (ع مص ) وعظ و ندا کردن به بشارت انجیل . (از اقرب الموارد).
-
الرحیل
لغتنامه دهخدا
الرحیل . [ اَرْ رَ ] (ع مص )حرکت کردن . کوچ کردن . رجوع به رحیل شود. || (صوت ) اعلام حرکت . ندا زدن برای حرکت : بخندید و گفت الرحیل ای گروه که صبح مرا سر برآمد ز کوه .نظامی .
-
برپا کردن
لغتنامه دهخدا
برپا کردن . [ ب َ ک َ دَ] (مص مرکب ) برپا داشتن چنانکه مجلس جشن یا عزائی را. انعقاد آن . منعقد کردن آن . تشکیل دادن آن . اقامه .برپا ساختن . || تأسیس کردن . پی افکندن . بنیاد کردن : از بهشت ندا آمد از حق تعالی که ای آدم اینک بهشت با این همه نعمت که ...
-
نواییدن
لغتنامه دهخدا
نواییدن . [ ن َ / نُو دَ ] (مص ) خرامیدن . (جهانگیری ). با تبختر و شوکت و حشمت راه رفتن . (ناظم الاطباء) : سرفرازانه نوایید به میدان وصال همه شاهید چو بگزیده ٔ آن دلدارید. مولوی (از جهانگیری ). || ناله کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ). ناله و زاری کردن...
-
اذاعة
لغتنامه دهخدا
اذاعة. [ اِ ع َ ] (ع مص ) آشکار کردن . آشکارا کردن . (غیاث اللغات ). فاش کردن (چنانکه خبر را). پراکنده کردن (چنانکه خبری را). اظهار. اشاعه (خبر را). انتشار.- اذاعه ٔ سرّ خود، یابسرّ خود ؛ فاش کردن راز خویش و آشکار و ظاهرکردن آن ، یا ندا دردادن بدان د...
-
منادات
لغتنامه دهخدا
منادات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) آواز کردن . یکدیگر را آواز دادن . خواندن . ندا دادن . نداء. مناداة. (یادداشت مرحوم دهخدا) : بعد از آن در منادات بارسول گفتندی یا رسول اﷲ و یا نبی اﷲ. (مصباح الهدایه چ همایی ص 223). منادات و ذوق انس و مناجات متواتر باشد...