کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نداف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نداف
لغتنامه دهخدا
نداف . [ ن َ ] (از ع ، ص ) پنبه زن . در اصل نَدّاف است و دراین بیت به تخفیف دال استعمال شده است : میغ ماننده ٔ پنبه است ورا باد نداف هست سدکیس درونه که بدو پنبه زنند. ابوالمؤید بلخی .رجوع به نَدّاف شود.
-
نداف
لغتنامه دهخدا
نداف . [ ن َدْدا ] (ع ص ) پنبه زن . (دهار) (مهذب الاسماء) (آنندراج )(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حلاج . (ناظم الاطباء). محلوج کننده . (فرهنگ خطی ). پنبه بز. پنبه وز. واخنده . نفاش . (یادداشت مؤلف ) : قحبه زنکت آنچه به نداف دهدهر ...
-
واژههای مشابه
-
نداف خیل
لغتنامه دهخدا
نداف خیل . [ ن َدْ دا خ َ / خ ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان قره طغان بخش بهشهر شهرستان ساری ، در 5هزارگزی شمال نکا، در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و 230 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه ٔ نکا، محصولش برنج و غلات و پنبه و صیفی ، شغل اهالی زراعت اس...
-
جستوجو در متن
-
کسل
لغتنامه دهخدا
کسل . [ ک ِ ] (ع اِ) زه کمان نداف چون بکشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زه کمان نداف چون فروکشد از آن . (آنندراج ).
-
ندافی
لغتنامه دهخدا
ندافی . [ ن َدْ دا ] (حامص ) حلاجی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پنبه زنی . (ناظم الاطباء). عمل نداف . رجوع به نَدّاف شود.
-
ندافة
لغتنامه دهخدا
ندافة. [ ن ِ ف َ ] (ع اِمص ) عمل نداف . (از اقرب الموارد) (از المنجد). حلاجی . پنبه زنی . ندافی .
-
شوش
لغتنامه دهخدا
شوش . (اِخ ) مخفف شوشتر : باغی که بد از برف چو گنجینه ٔ نداف بنگرش چو دیبای ملحم شده چون شوش .ناصرخسرو.
-
واخنده
لغتنامه دهخدا
واخنده . [ خ َ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از واخیدن . پنبه زن . حلاج . نداف . نفاش .
-
حلاج
لغتنامه دهخدا
حلاج . [ح َل ْ لا ] (ع ص ) کسی که پنبه را از پنبه دانه جدا کند. (غیاث ) (آنندراج ). پنبه زن . (مهذب الاسماء). نداف .
-
نادف
لغتنامه دهخدا
نادف . [ دِ ] (ع ص ) پنبه زننده . (ناظم الاطباء). رجوع به ندف و نداف شود.
-
محرن
لغتنامه دهخدا
محرن . [ م ِ رَ ] (ع اِ) کمان نداف . (منتهی الارب ). کمان حلاجی . ج ، محارن .
-
لورک
لغتنامه دهخدا
لورک . [ رَ ] (اِ) کمان حلاجی . (برهان ). کمان ندّاف . لور. (جهانگیری ). کمانی که بدان پنبه را پاک و پاکیزه کنند. || نوعی از تیر پیکان دار. (برهان ).
-
منابض
لغتنامه دهخدا
منابض . [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ مِنْبَض . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ منبض ،به معنی کمان نداف . (آنندراج ). رجوع به منبض شود.