کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخست زاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نخست زاد
لغتنامه دهخدا
نخست زاد. [ ن ُ خ ُ / ن َ خ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نخست زاده . فرزند اول . نخری . (ناظم الاطباء). نخستین زاد. فرزند اکبر. (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
کرده نخست
لغتنامه دهخدا
کرده نخست . [ ک َ دَ / دِ ن َ / ن ُ خ ُ ] (اِمرکب ) عقل اول . (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء).
-
نخست زادی
لغتنامه دهخدا
نخست زادی . [ ن ُ خ ُ /ن َ خ ُ ] (حامص مرکب ) اکبریت اولاد. (ناظم الاطباء).
-
نخست وزیر
لغتنامه دهخدا
نخست وزیر. [ ن ُ خ ُ / ن َ خ ُ وَ ] (اِ مرکب ) رئیس الوزراء. (لغات فرهنگستان ).
-
صبح نخست
لغتنامه دهخدا
صبح نخست . [ ص ُ ح ِ ن ُ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صبح کاذب . دم گرگ .تار بام . غطاط. بمعنی صبح ملمعنقاب است که کنایه ازصبح کاذب باشد رجوع به صبح نخستین شود : به صدق کوش که خورشید زاید از نفست که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست .حافظ.
-
جستوجو در متن
-
زاد و ذریات
لغتنامه دهخدا
زاد و ذریات . [ دُ ذُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اولاد و احفاد. زه و زاد. زاد و رود. رجوع به زاد شود.
-
توالد
لغتنامه دهخدا
توالد. [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) بهم (با هم ) بزادن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (منتهی الارب ). بهم زادن . (دهار) (از اقرب الموارد). از یکدیگر زادن . (آنندراج ). زه و زاد. زاد و زه . تناسل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || بسیار شدن قوم . (منتهی الا...
-
زاد سفر
لغتنامه دهخدا
زاد سفر. [ دِ س َ ف َ ] (ترکیب اضافی ،اِمرکب ) زاد راه . توشه . آنچه مسافر از خوراک برای سفر خود بردارد. رجوع به زاد و زاد راه و توشه شود.
-
زاد و رود
لغتنامه دهخدا
زاد و رود. [ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اولاد و فرزندان . (فرهنگ رازی ). زاد و ذریات . زه و زاد. رجوع به زاد شود.
-
بی زاد
لغتنامه دهخدا
بی زاد. (ص مرکب ) (از: بی + زاد عربی ) بی توشه . آنکه زاد ندارد. (یادداشت مؤلف ): ارمال ؛ بی زاد ماندن قوم . (تاج المصادر بیهقی ).
-
زاد و برگ
لغتنامه دهخدا
زاد و برگ . [ دُ ب َ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از زاد عربی (توشه ) و برگ فارسی . ساز سفر. زاد راه . ساز و برگ . توشه ٔ زندگی .
-
پر زاد و رودی
لغتنامه دهخدا
پر زاد و رودی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پر زاد و رود.
-
زاد راه
لغتنامه دهخدا
زاد راه . [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) توشه ٔ راه . زاد سفر. آنچه در سفر همراه بردارند از خوردنی : زاد راه حرم وصل نداریم مگربگدائی ز در میکده زادی طلبیم . حافظ.و رجوع به زاد شود.