کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نخبة
لغتنامه دهخدا
نخبة. [ ن َ ب َ ] (ع اِ) کون . اِست . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || دوستکانی . کلمه ای است عراقی . (از مهذب الاسما). و قال بعضهم : النخبة؛ الشربة العظیم ، یعنی دوستگانی . (منتهی الارب ). || (ص ) جبان . (اقرب الموارد) (المنجد). مرد ...
-
نخبة
لغتنامه دهخدا
نخبة. [ ن ُ ب َ ] (ع اِ) دوستگانی . (از منتهی الارب ). دوستکامی . (ناظم الاطباء). || (ص )جبان . || برگزیده از هر چیزی . (از اقرب الموارد). برگزیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد برگزیده . (دهار). نُخَبة. (اقرب الموارد). برگزیده . انتخاب شده . مختار...
-
نخبة
لغتنامه دهخدا
نخبة. [ ن ُ خ َ ب َ ] (ع ص ) برگزیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برگزیده از هر چیزی . نُخبة. (از اقرب الموارد). ج ، نُخَب . || مرد بددل . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
نخبات
لغتنامه دهخدا
نخبات . [ ن ُ خ َ ] (ع اِ) ج ِ نخبة. رجوع به نخبة شود. || جبناء. (المنجد). ترسوها.
-
غابة
لغتنامه دهخدا
غابة. [ ب َ ] (اِخ ) رودی است در مدینة. (نخبة الدهر دمشقی ).
-
وادی بردا
لغتنامه دهخدا
وادی بردا. [ ] (اِخ ) ناحیه ای است نزدیک دمشق . (نخبة الدهر دمشقی ص 199).
-
یشقوط
لغتنامه دهخدا
یشقوط. [ ] (اِخ ) قومی از قبچاق . (نخبة الدهر دمشقی ص 264).
-
ذوقیام
لغتنامه دهخدا
ذوقیام . (اِخ ) نام قلعه ای به یمن . (نخبة الدهر دمشقی ص 217).
-
سادکت
لغتنامه دهخدا
سادکت . (اِخ ) شهری است به شاش (چاچ ). (نخبة الدهر دمشقی ص 221).
-
ساعا
لغتنامه دهخدا
ساعا. (اِخ ) شهری است به دیار ربیعه . (نخبة الدهر دمشقی ).
-
سمکین
لغتنامه دهخدا
سمکین . [ س َ م َ ] (اِ)جامه ای که از قطن البحر کنند. (نخبة الدهر دمشقی ).
-
سنجیالی
لغتنامه دهخدا
سنجیالی . [ س َ ] (اِخ ) در سرحد اسپانیا است . (نخبة الدهر دمشقی ).
-
شادکان
لغتنامه دهخدا
شادکان . [ دَ ] (اِخ ) نام یکی از بلاد خوارزم . (نخبة الدهر چ لایپزیک ).
-
نخب
لغتنامه دهخدا
نخب . [ ن ُ خ َ ] (ع اِ) ج ِ نخبه : از نخب ادب و غرر درر و لطایف نکت ... نصیبی کافی و وافر حاصل کرده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 250). رجوع به نخبة شود.