کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخامة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نخامة
لغتنامه دهخدا
نخامة. [ ن ُ م َ ] (ع اِ) آب بینی و دماغ و سینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نخاعة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خلط دماغ و سینه . (فرهنگ خطی ). بلغم . (دهار). بلغم که از گلو برآید. (فرهنگ خطی ). خیو که بیندازند از دهن . (یادداشت مؤ...
-
جستوجو در متن
-
تنخم
لغتنامه دهخدا
تنخم . [ ت َ ن َخ ْ خ ُ ] (ع مص ) نخامه بیفکندن . (تاج المصادر بیهقی ). خیو بیوکندن . (بیفکندن ) (زوزنی ). نخامه انداختن از سینه یا از بینی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
نخامی
لغتنامه دهخدا
نخامی . [ ن ُ می ی ] (ع ص نسبی ) بلغمی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نخامة شود.
-
عفط
لغتنامه دهخدا
عفط. [ ع َ ] (ع اِ)نخامه ٔ بینی میش . (منتهی الارب ). آب بینی میش . (ناظم الاطباء). عفطة. (اقرب الموارد). رجوع به عفطة شود.
-
متنخم
لغتنامه دهخدا
متنخم . [ م ُ ت َ ن َخ ْ خ ِ ] (ع ص ) آن که نخامه اندازداز سینه یا بینی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که تف میکند و خلط سینه می اندازد وبینی میگیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تنخم شود.
-
نخم
لغتنامه دهخدا
نخم . [ ن َ خ َ ] (ع مص ) نخامه انداختن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بیرون انداختن چیزی از بینی یا سینه . (از المنجد) (از اقرب الموارد). آب بینی و سینه و دماغ انداختن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تنخم . (المنجد). نَخْم . || مانده گردیدن . || مانده...
-
نخمة
لغتنامه دهخدا
نخمة. [ ن َ م َ ] (ع اِ) آب بینی و دماغ و سینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نخامة. (اقرب الموارد) (المنجد). || لطمة. (المنجد). || (اِمص )حسن . (اقرب الموارد) (المنجد). خوبی . زیبائی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شجاعت . (المنجد).
-
قشعة
لغتنامه دهخدا
قشعة. [ ق ِ ع َ ] (ع اِ) آب بینی انداخته شده . (منتهی الارب ). نخامة. (اقرب الموارد). رجوع به قُشاعة شود. || پاره ای ابر که پس از گشادن ماند. (منتهی الارب ). قطعه ای از ابر که پس از پراکندن ابرها ماند. (اقرب الموارد). || پاره ای ازچرم خشک . ج ، قِشَع...
-
نخم
لغتنامه دهخدا
نخم . [ ن َ ] (ع مص ) بازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لعب . (المنجد) (اقرب الموارد). || نیکو سرائیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). سرائیدن و آواز خواندن و سرائیدن فلان را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). تغنی به خوشترین غنا. (از (المنجد). || ...
-
بلغم
لغتنامه دهخدا
بلغم . [ ب َ غ َ ] (ع اِ) در اصطلاح طب قدیم ، خلطی از اخلاط چهارگانه ٔ بدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و باشد که جگر بس گرم نباشد و اندر پزانیدن صفو کیلوس که آنرا هضم دوم گویند تقصیری افتد و چیزی بماند که به خامی گراید،آن بلغم باشد. (ذخیره ٔ ...