کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نحس بر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نحس بر
لغتنامه دهخدا
نحس بر. [ ن َ ب َ ] (نف مرکب ) نحوست برنده . زایل کننده ٔ نحوست و شومی و نامبارکی : شاه معظم اخستان آنکه رضا و خشم اونحس بر زحل شود سعدربای مشتری .خاقانی .
-
واژههای مشابه
-
ساعت نحس
لغتنامه دهخدا
ساعت نحس . [ ع َ ت ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعت سنگین . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ). ساعت عقرب . (آنندراج ). ساعت قمر و عقرب . (مجموعه ٔ مترادفات ). ساعت منحوس . (غیاث ). ضد ساعت سعد. رجوع به ساعت شود.
-
طالع نحس
لغتنامه دهخدا
طالع نحس . [ ل ِ ع ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ) بخت بد. طالع نامیمون . اقبال نامبارک : چرخست و لیکن نه درو طالع نحس است خلد است و لیکن نه درو جوی عقار است .منوچهری .
-
نحس اصغر
لغتنامه دهخدا
نحس اصغر. [ ن َ س ِ اَغ َ ] (اِخ ) کنایه از مریخ است . رجوع به مریخ شود.
-
نحس اکبر
لغتنامه دهخدا
نحس اکبر. [ ن َ س ِ اَ ب َ ](اِخ ) کنایه از ستاره ٔ زحل است . رجوع به زحل شود.
-
اختر نحس
لغتنامه دهخدا
اختر نحس . [ اَ ت َ رِ ن َ ] (ترکیب وصفی ) مقابل ِ اختر سعد.
-
جستوجو در متن
-
مناحس
لغتنامه دهخدا
مناحس . [ م َ ح ِ ] (ع ص ، اِ) نامبارکها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزهای شوم نامبارک . ج ِ نحس . (ناظم الاطباء). چیزهای مشئوم و منحوس ، و آن جمع نحس است بر غیر قیاس و یا جمع مَنحَس است . (از اقرب الموارد).
-
شوم سرای
لغتنامه دهخدا
شوم سرای . [ س َ ] (اِمرکب ) خانه ٔ نامیمون . خانه ٔ نحس و شوم : عاقل به چه امید در این شوم سرای بر دولت او دل نهد از بهر خدای .؟ (از مرصادالعباد).
-
شوردست
لغتنامه دهخدا
شوردست . [ دَ ] (ص مرکب ) نامیمون و مشؤوم و نامبارک و نحس . (از ولف ) : نگفتم که با رستم شوردست نشاید بر این بوم ایمن نشست .فردوسی .
-
مرخشه
لغتنامه دهخدا
مرخشه . [ م َ رَ ش َ ] (ص ) نحس . (لغت فرس اسدی ) (اوبهی ) (رشیدی ) (انجمن آرا). شوم . (انجمن آرا) (برهان قاطع) (رشیدی ). نامبارک . (برهان قاطع) : آمد نوروز و نو دمید بنفشه بر ما فرخنده باد و بر تو مرخشه . منجیک (از لغت فرس ).|| (اِ) رنگ رزی . (ناظم ...
-
تهمت نهادن
لغتنامه دهخدا
تهمت نهادن . [ ت ُ م َ ن ِ /ن َ دَ ] (مص مرکب ) تهمت زدن . تهمت کردن . (ناظم الاطباء). تهمت بستن . اتهام : در روزگار امیر عبدالرشید تهمت نهادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382).عامه بر من تهمت دینی و فضلی می نهندبر سرم فضل من آورد اینهمه شور و چلپ . ناصرخ...
-
نحوس خانه
لغتنامه دهخدا
نحوس خانه . [ ن ُ خا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جای نحس . جای نامبارک . جای پر ادبار و نکبت . آنجا که بر آدمی مبارک نباشد : از آسمان بیافتمی هر سعادتی گر زین نحوس خانه ٔ شروان بجستمی .خاقانی .
-
شوم دست
لغتنامه دهخدا
شوم دست . [ دَ ] (ص مرکب ) بدیمن . مقابل خوش یمن . نحس : نگفتم که با رستم شوم دست نشاید بر این بوم ایمن نشست . فردوسی .به آهنگرش گفت کای شوم دست ببندی و بسته ندانی شکست .فردوسی .