کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نجاسات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نجاسات
لغتنامه دهخدا
نجاسات . [ ن َ / ن ِ ] (از ع ، اِ) ج ِ نجاست . رجوع به نجاست شود. || (اصطلاح فقه ) آنچه اگر لباس یا بدن بدان آلوده بود، نماز کردن نشاید. نجاسات عبارتند از: 1 و 2- بول و غایط از حیوان حرام گوشت و دارای نفس سایله 3 و 4 و 5- مرده وخون و منی از حیوان حرا...
-
جستوجو در متن
-
اعیان نجسة
لغتنامه دهخدا
اعیان نجسة. [ اَ ن ِ ن َ ج ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح فقها اشیائی را گویند که بذات خود نجس هستند. مقابل اعیان متنجس . و آن را نجاسات نیز گویند. محقق در کتاب شرایعالاسلام آرد: نجاسات ده قسم است : اول و دوم بول و غایط از جاندارانی که خون...
-
چشمه بادخانی
لغتنامه دهخدا
چشمه بادخانی . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای است در کوههای حوالی دامغان در سمت جنوب دره ای که بطرف چشمه علی می آید و در جانب راست جاده واقع است . این چشمه در دامن کوهی است که پشت آن محال هزارجریب مازندران است . حصار کوچکی دور ...
-
بادخانی
لغتنامه دهخدا
بادخانی . (اِخ ) بادخوانی . نام چشمه ای است در قریه ٔ هوا که یکی از قراء دامغانست . گویند اگر اندک چیزی مردار در آن چشمه افتد باد و طوفان بمرتبه ای شود که آدم را ببرد و اسب را بیندازد. (برهان ). رجوع به آنندراج و انجمن آرا شود. نام چشمه ای است که در ...
-
طهارت
لغتنامه دهخدا
طهارت . [ طَ رَ ] (از ع ، مص ) پاک گردیدن . یقال : طهر طهراً و طهارة. (منتهی الارب ). پاک شدن . (آنندراج ) (دهار). پاکی . (آنندراج ) : تقوای نفس ما بطواف ِ پیاله است جائی که باده نیست طهارت نمی کنم . علیقلی بیک ترکمان (از آنندراج ). || نمازی بودن . م...
-
بامیان
لغتنامه دهخدا
بامیان . (اِخ ) نام قصبه ایست که در کوههای آن دو بت سرخ و اکهب (سپید به تیرگی مایل ، خنگ ) ساخته شده است که هریک هفتاد ذراع طول دارند. (از قانون مسعودی ابوریحان ج 2 ص 573).نام ولایتی است در کوهستان مابین بلخ و غزنین . در هریکی از کوههای آن ولایت صورت...
-
درهم
لغتنامه دهخدا
درهم . [ دِ هََ / هَِ ] (معرب ، اِ) دِرهام . دِرَم . مقیاسی برای پول . معرب از یونانی ، و آن پنجاه دانق است و امروزه بر مطلق پول اطلاق شود. (ازاقرب الموارد). فارسی معرب است . (از تاج العروس ). ده یک دینار بوده است . (از احیاء العلوم ج 4 ص 153). نام س...