کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نثاردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نثاردن
لغتنامه دهخدا
نثاردن . [ ن ِ دَ ] (مص جعلی ) نثار کردن . افشاندن . پراکندن . بر سر کسی مسکوک زر و سیم افشان کردن : زوار به وفد و نفر آیند به نزدش او زر بنثارد به سر وفد و نفر بر.عنصری .
-
جستوجو در متن
-
نثاریدن
لغتنامه دهخدا
نثاریدن . [ ن ِ دَ ] (مص جعلی ) نثار کردن پول و جز آن . (ناظم الاطباء). نثار نمودن . (آنندراج ). نثاردن .