کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نبیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نبیل
لغتنامه دهخدا
نبیل . [ ن َ ] (ع ص ) تیزخاطر. هوشیار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صاحب ذکاوت . (از اقرب الموارد). صاحب ذکا. ذکی : چون وزیر شیر شد گاو نبیل چون ز عکس ماه ترسان گشت پیل . مولوی .زینچنین عذر ای سلیم نانبیل خون و مال ما همه کردی سبیل . مول...
-
جستوجو در متن
-
ابوحفص
لغتنامه دهخدا
ابوحفص . [ اَ ح َ ] (اِخ ) عمربن نبیل . محدث است .
-
نبلاء
لغتنامه دهخدا
نبلاء. [ ن ُ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نبیل . رجوع به نبیل شود. || ج ِ نبل ، بمعنی با فضل و بزرگی . رجوع به نبل شود.
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن نبیل . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
-
نبال
لغتنامه دهخدا
نبال . [ ن ِ ] (ع اِ) نبلة. نبلاء. (معجم متن اللغة). ج ِ نبیل و نبل . رجوع به نبیل شود. || ج ِ نبلة. (معجم متن اللغة). رجوع به نبلة شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن نبیل . رجوع به حسن نیشابوری شود.
-
زبالی
لغتنامه دهخدا
زبالی . [ زُ ] (اِخ ) جعفربن محمد. محدث است . (منتهی الارب ). جعفربن محمد محدث . از ابوعاصم نبیل نقل حدیث کرده است . (تاج العروس ).
-
نبیلة
لغتنامه دهخدا
نبیلة. [ ن َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث ِ نبیل . (اقرب الموارد). رجوع به نبیل شود. || ج ِ نبال . رجوع به نبال شود. || شگرف از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بزرگ . عظیمة. (معجم متن اللغة). || نادر. (یادداشت مؤلف ). || مردار. (منتهی ...
-
ابناءالسبیل
لغتنامه دهخدا
ابناءالسبیل . [ اَ ئُس ْ س َ ] (ع اِ مرکب ) مردم راهگذری . مردم رهگذری . راهگذریان . مردم کاروانی که در زادبوم خویش توانگر و اکنون در سفربی برگ و درویش مانده اند. ج ِ ابن السبیل : روز دیگر بهر ابناءالسبیل روز دیگر مر مکاتب را کفیل . مولوی .گفت ای پشت...
-
مرتجی
لغتنامه دهخدا
مرتجی . [ م ُ ت َ جا] (ع ص ، اِ) امیدگاه . جای امید. (یادداشت مرحوم دهخدا). آن که امید بدو دارند. مایه ٔ امید : همت عالی توان ای مرتجی می کشد این را خدا داند کجا. مولوی .گفت ای پشت و پناه هر نبیل مرتجی و غوث ابناء سبیل .مولوی .
-
انبل
لغتنامه دهخدا
انبل . [ اَم ْ ب َ ] (ع ن تف ) تیراندازتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || باادراک تر. (ناظم الاطباء). نبیل تر. (یادداشت مؤلف ). || اکبر. || اصغر. (از ذیل اقرب الموارد). || (اِخ ) ناحیه ایست به بطلیوس در اندلس . (از منتهی الارب ) (از مر...
-
حسن نیشابوری
لغتنامه دهخدا
حسن نیشابوری . [ ح َ س َ ن ِ نی / ن َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن نبیل معری مکنی به ابوسعید حنفی . درگذشته ٔ 348 هَ . ق . او راست : «الرد علی الشافعی فیما یخالف فیه القرآن ». (هدیة العارفین ج 1 ص 269).
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ] (اِخ ) محمدبن جنید مکنی به ابوبکر صیدلانی . راوی بود و از عبیداﷲبن موسی و ابوعاصم نبیل روایت کرد و عبدالرحمان بن محمدبن علی بن زهیر قرشی از او روایت میکرد. (از تاریخ جرجان تألیف ابوالقاسم سهمی ص 339).
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) سختویه بن جنبد دباغ مکنی به ابوعبداﷲ. راوی بود و از عبدالرزاق و حجاج بن نصیرو محمدبن یوسف فیریابی و ابوداود طیالسی و ابوعاصم نبیل و جز آنان روایت کرد و عبدالرحمان بن عبدالمؤمن و ابوعمران بن هانی و عاصم بن سعید و جز آنان از او...