کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نبسة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نبسة
لغتنامه دهخدا
نبسة. [ ن ُ س َ ] (ع مص ) نبس . (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة) (المنجد). رجوع به نَبْس شود.
-
واژههای مشابه
-
نبسه
لغتنامه دهخدا
نبسه . [ ن َ ب َ / ن َب ْ ب َ / ن َ س َ / س ِ ] (اِ) نبس . دخترزاده . و بعضی گویند پسر و دختر پسر است که نبیره خوانند و بعضی دیگر دختر دختر را گویند نه پسر دختر را، و با تشدید ثانی هم گفته اند. (برهان قاطع). نبسه = نبس = نواسه = نواسی = نپسه : نواده ...
-
واژههای همآوا
-
نبصة
لغتنامه دهخدا
نبصة. [ ن َ ص َ ] (ع اِ) یک کلمه . (ناظم الاطباء). یک سخن . (آنندراج ): ماسمعت منه نبصة؛ سخنی از وی نشنیدم . (منتهی الارب ). نبسة. رجوع به نبسة شود.
-
جستوجو در متن
-
نبصة
لغتنامه دهخدا
نبصة. [ ن َ ص َ ] (ع اِ) یک کلمه . (ناظم الاطباء). یک سخن . (آنندراج ): ماسمعت منه نبصة؛ سخنی از وی نشنیدم . (منتهی الارب ). نبسة. رجوع به نبسة شود.
-
لازال
لغتنامه دهخدا
لازال . (اِخ ) آلبر دو. روزنامه نویس فرانسوی . مولد مانس و وفات به پاریس (1833-1886 م .). نبسه ٔ لازال مذکور فوق .
-
نبیسه
لغتنامه دهخدا
نبیسه . [ ن َ س َ / س ِ ] (اِ) فرزندزاده را گویند که از جانب پسر باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). پسرزاده . (ناظم الاطباء). دخترزاده . و بعضی گویند که بمعنی پسرزاده نیز آمده . (غیاث اللغات ). نواسه . نواسی . نپسه . نبس . نبسه . (حاشیه ٔ معین بر برهان ق...
-
ژان هفتم
لغتنامه دهخدا
ژان هفتم . [ ن ِهََ ت ُ ] (اِخ ) امپراطور بیزانس . مولد بسال 1360 و وفات بسال 1410 م . پسر آندرُنیک و نبسه ٔ ژان پنجم .
-
بچه زاده
لغتنامه دهخدا
بچه زاده . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) فرزند بچه . نوه . نتیجه . (دهار). نبسه .
-
نواسه
لغتنامه دهخدا
نواسه . [ ن َ س َ / س ِ ] (اِ) نبیره . فرزندزاده عموماً، دخترزاده خصوصاً . (از برهان قاطع). سبط. (از مهذب الاسماء). عقب . (دستور اللغة) (مهذب الاسماء). نوه . نبه . نبسه . (یادداشت مؤلف ). نواشه . (فرهنگ اسدی ).
-
قاسم کاشانی
لغتنامه دهخدا
قاسم کاشانی . [ س ِ م ِ ] (اِخ ) نبسه ٔ اهلی شیرازی است و طبعش را بر اقسام نظم دست درازی . او راست :آن را که رد کنیم شود رد کائنات مردود بارگاه دل ما کسی مباد.(صبح گلشن چ هند ص 327).
-
ادگار
لغتنامه دهخدا
ادگار. [ اِ ] (اِخ ) پادشاه اسکاتلند، نبسه ٔ ادگار ازلینگ . وی از 1097 تا 1107م . فرمانروائی داشته است و سپس دنالد غاصب او را از اسکاتلند براند و خواهر او ماتیلده را بپادشاه انگلیس هانری اول تزویج کرد.
-
پور زریر
لغتنامه دهخدا
پور زریر. [ رِ زَ ] (اِخ ) مراد نستور (بستور) است نبسه ٔ گشتاسب شاه : بیامد همانگاه نستور[بستور] شیرنبرده کیان زاده پور زریر.دقیقی (از شاهنامه ).