کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نبز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نبز
لغتنامه دهخدا
نبز. [ ن َ ] (ع مص ) اشاره کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لمز. (المنجد). || عیب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || لقب نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم متن اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). لقب گذاشتن ، و آن در مورد القاب مستهجن قبیح شایع ا...
-
نبز
لغتنامه دهخدا
نبز. [ ن َ ب َ ] (ع اِ) پازنامه . (منتهی الارب ). پاژنامه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). لقب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (معجم متن اللغة) (مهذب الاسماء) (المنجد). و بیشتر بر القاب ذمیمه اطلاق شود. (از معجم متن اللغة). لقب ...
-
نبز
لغتنامه دهخدا
نبز. [ ن َ ب ِ ] (ع ص ) ناکس در حسب و در خوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد ناکس و لئیم در حسب و در خلق و خوی . (ناظم الاطباء) فرومایه در حسب و خلق . (اقرب الموارد از قاموس ) (از معجم متن اللغة) (از المنجد).
-
نبز
لغتنامه دهخدا
نبز. [ ن ِ ] (ع اِ) پوست بالائین خرمابن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة). سعف . پوست بالائی نخل . (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
نبذ
لغتنامه دهخدا
نبذ. [ ن َ ] (ع مص ) پیمان شکستن . نقض عهد. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از ناظم الاطباء). || اهمال کردن در کاری . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از ناظم الاطباء). || نبیذ کردن . (المصادر زوزنی ). بگنی ساختن . (از منتهی الارب ). آب ریختن بر خرما و ...
-
نبض
لغتنامه دهخدا
نبض . [ ن َ ] (ع مص ) جنبیدن رگ . (از منتهی الارب ). جنبیدن و زدن رگ . (از اقرب الموارد). جستن رگ . (زوزنی ) (دهار). جنبیدن رگ . (آنندراج ). نبضان . (اقرب الموارد). جنبیدن رگ جاندار که گاهی قوی است و گاهی ضعیف و گاهی آمیخته که طبیب از آن استدلال بر م...
-
نبض
لغتنامه دهخدا
نبض . [ ن َ ب َ / ن َ ] (ع اِ) جنبش . (منتهی الارب ). یقال : ما به حبض و لا نبض ؛ ای حراک . (منتهی الارب ). و با حرکت حرف دوم جز در جحد [ = انکار ] استعمال نشده است . (از اقرب الموارد). || رگ متحرک در بدن . (از معجم متن اللغة). هر رگ جنبنده . (ناظم ا...
-
نبض
لغتنامه دهخدا
نبض . [ ن َ ب َ / ن َ ب ِ / ن َ ] (ع ص ) فؤاد نبض ؛ دل تیز چست . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). قلب قوی و مردانه . (ناظم الاطباء). شهم رواع . (اقرب الموارد). نبیض . (معجم متن اللغة). شهم زکی . (المنجد).
-
جستوجو در متن
-
انباز
لغتنامه دهخدا
انباز. [ اَم ْ ] (ع اِ) ج ِ نبز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). لقبها. (آنندراج ). رجوع به نبز شود.
-
ژناتان
لغتنامه دهخدا
ژناتان . [ ژُ ] (اِ) نبز، یعنی لقب استهزائی که به مردم اتازونی داده اند. سام . رجوع به سام شود.
-
لقب دادن
لغتنامه دهخدا
لقب دادن . [ل َ ق َ دَ ] (مص مرکب ) تلقیب . (تاج المصادر). لبز. (منتهی الارب ). لقب نهادن . لقب کردن . نبز : هر لقب کاو داده آن مبدل نشدآنکه چستش خواند او کاهل نشد.مولوی .
-
لقب نهادن
لغتنامه دهخدا
لقب نهادن . [ ل َ ق َ ن ِ / ن َدَ ] (مص مرکب ) لقس . (تاج المصادر). لقب دادن . نَبْز. تنبیز. (منتهی الارب ). لقب کردن . لبز : بنده را نام خویشتن نبودهرچه ما را لقب نهند آنیم . سعدی (خواتیم ).لقس ؛ مردم را لقب نهنده . (منتهی الارب ).
-
لمز
لغتنامه دهخدا
لمز. [ ل َ ] (ع مص ) آشکار شدن پیری در کسی . || اشاره کردن به چشم و مانند آن . اشاره ٔ با چشم یا سر و مانند آن . همز.نبز. || عیب کردن . منه قوله تعالی : منهم من یلمزک فی الصدقات . (قرآن 58/9). عیب نهادن بر. نَبْز. || زدن . || دور کردن . || سپوختن . (...