کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نبرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نبرده
لغتنامه دهخدا
نبرده . [ ن َ ب َ دَ / دِ ] (ص نسبی ) (از: نبرد + ه ، پسوند نسبت و اتصاف ). (حاشیه ٔ برهان قاطع معین ). شجاع .دلیر. دلاور. (برهان قاطع). مبارز. (لغت فرس اسدی ). مرد مبارز. (فرهنگ نظام ). نبردکننده . جنگی . دلیر. (انجمن آرا) (آنندراج ). بهادر. دلاور. ...
-
جستوجو در متن
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمودبن سبکتکین غزنوی :ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت نهاد از بر تاج خورشید تخت . فردوسی .شاه ابوالقاسم بن ناصر دین آن نبرده ملک نبرده سوار. فرخی .رجوع به محمود... شود.
-
نابرده
لغتنامه دهخدا
نابرده . [ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نبرده . تحمل نکرده .- نابرده رنج ؛ بدون تحمل رنج : نابرده رنج گنج میسر نمیشودمزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. سعدی . || نبرده .- نابرده دست ؛ دست نبرده . دست نزده : نهفته همه بوم گنج من است نیاکان بدو هیج نابر...
-
ننامیده
لغتنامه دهخدا
ننامیده . [ ن َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) اسم نبرده . (یادداشت مؤلف ). مقابل نامیده .
-
هم نورد
لغتنامه دهخدا
هم نورد. [ هََ ن َ وَ ] (ص مرکب ) مقابل . روبرو : همه نیکیت باید آغاز کردچو با نیکنامان بوی هم نورد. فردوسی . || برابر. هم پایه : دژی دید با آسمان هم نوردنبرده کسی نام او در نبرد.نظامی .
-
زیرمشق
لغتنامه دهخدا
زیرمشق . [ م َ ] (اِ مرکب ) چیزی باشد از چرم و کاغذ که اوراق را بر آن گذاشته می نویسند تا دست فرسودنشود و بمجاز، هر چیزی را که به زیر چیزی گذاشته برآن کار کنند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : پی بر افغان ما نبرده کسی دل بود زیرمشق ناله ٔ ما. ملامفید (از...
-
غرچه فریب
لغتنامه دهخدا
غرچه فریب . [ غ َ چ َ / چ ِ ف ِ / ف ِ ] (نف مرکب ) آنکه غرچه (مخنث و نادان ) را فریبد. فریبنده ٔ غرچه : از فرازش نبرده سوی نشیب مگر این گنده پیر غرچه فریب .سنائی .
-
تپر
لغتنامه دهخدا
تپر. [ ت َ پ َ ] (اِخ ) رابینو در سفرنامه ٔ مازندران و استراباد آن را جزو نقاطی آورده که شناخته نشده و جز ظهیرالدین کسی دیگر از آن نامی نبرده است . رجوع به بخش انگلیسی همین کتاب ص 132 و ترجمه ٔ وحید ص 176 شود.
-
ناوردخواه
لغتنامه دهخدا
ناوردخواه . [ وَ خوا / خا ] (نف مرکب ) مشتاق جنگ و جدال . آرزومند پیکار. (ناظم الاطباء). ناوردجو. جنگی . مبارز. جنگجو. جنگاور. نبرده : به شبگیر چون من به آوردگاه روَم پیش آن ترک ناوردخواه .فردوسی .
-
پور زریر
لغتنامه دهخدا
پور زریر. [ رِ زَ ] (اِخ ) مراد نستور (بستور) است نبسه ٔ گشتاسب شاه : بیامد همانگاه نستور[بستور] شیرنبرده کیان زاده پور زریر.دقیقی (از شاهنامه ).
-
نبردی
لغتنامه دهخدا
نبردی . [ ن َ ب َ ] (ص نسبی ) درخور نبرد. مخصوص نبرد. مخصوص میدان جنگ : به گرز نبردی بر افراسیاب کنم تیره گون تابش آفتاب . فردوسی .به تیغ نبردی تو را جستمی وز این گفت ِ بیهوده وارستمی . فردوسی .ز نای نبردی برآمد خروش غو کوس در لشکر افکند جوش . اسدی ....
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن قیس بن مالک بن العجلان بن مالک بن عامربن بیاضة الانصاری الخزرجی البیاضی . ابن اسحاق او را در زمره ٔ کسانی دانسته است که در واقعه های «عقبه » و «بدر» و «احد» حضور داشته اند. ابن حبان گفت : او در وقعه ٔ بدر سخت جنگید. ولی موسی ...
-
گرامی
لغتنامه دهخدا
گرامی . [ گ ِ ] (اِخ ) نام پسر جاماسب است که در جنگ ارجاسب کشته شد. رجوع به مزدیسنا چ 1 ص 354 شود : بیاید پس از سروران سپاه پس تهم جاماسب دستور شاه نبرده سواری گرامیش نام بماننده ٔ پور دستان سام ... دقیقی .رجوع به گرامی کرت شود.
-
ندانسته
لغتنامه دهخدا
ندانسته . [ ن َ ن ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نادانسته . مقابل دانسته . رجوع به دانسته شود. || نشنیده . پی نبرده . نفهمیده : بگفتا خموش ای برادر بخفت ندانسته بهتر که دشمن چه گفت . سعدی . || مجهول : دانست باید این و جز این را نیزدانسته به بود ز ندانسته...