کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نباش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نباش
لغتنامه دهخدا
نباش . [ ن َب ْ با ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه ازنبش است . رجوع به نبش شود. || کفن دزد. کفن کش . (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ) (آنندراج ). کفن آهنج . (دهار) (ناظم الاطباء). کفن دزد. شکاونه [ گورشکاونه ] . (ناظم الاطباء). کفن آهن . (منتهی الارب ). آنکه نب...
-
جستوجو در متن
-
نباشة
لغتنامه دهخدا
نباشة. [ ن ِ ش َ ] (ع اِمص ) حرفه ٔ نباش قبرها.(از اقرب الموارد) (از المنجد). عمل نباش . نباشی .
-
انبش
لغتنامه دهخدا
انبش . [ اَم ْ ب َ ] (ع ن تف ) نباش تر. (ناظم الاطباء): هو انبش من جیأل ؛ او نباش تر است از کفتار.
-
نباشی
لغتنامه دهخدا
نباشی . [ ن َب ْ با ] (حامص )کفن آهنجی . (ناظم الاطباء). نبش قبر کردن . شکافتن قبرو دزدیدن کفن . عمل نباش . رجوع به نبش و نباش شود.
-
گورشکاف
لغتنامه دهخدا
گورشکاف . [ ش ِ ] (نف مرکب ) شکافنده ٔ گور. نبّاش . گورشکاونه . رجوع به گورشکافنده شود. || (اِ مرکب ) کفتار. ضبع . رجوع به ضبع شود.
-
گورشگانه
لغتنامه دهخدا
گورشگانه . [ ش ِ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) نباش . (شعوری ج 2 ص 327). تصحیف گورشکاونه . رجوع به گورشکاونه شود.
-
گورشکافنده
لغتنامه دهخدا
گورشکافنده . [ ش ِ ف َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه شب ها گورها را شکافته کفن مردگان را بکشد، و آن ترجمه ٔ نباش بر وزن نقاش است . (بهار عجم ) (آنندراج ).
-
جیاف
لغتنامه دهخدا
جیاف . [ ج َی ْ یا ] (ع ص ، اِ) کفن آهنج . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نبش کننده ٔ جیفه ها. (اقرب الموارد). نباش . مرده کش . (مهذب الاسماء). کفن دزد.
-
گورشکاونه
لغتنامه دهخدا
گورشکاونه . [ ش ِ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) (از: گور، قبر + شکاونه = شکاونده = شکافنده ) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). با ثانی مجهول ، شخصی را گویند که شبها گور و قبر را بشکافد و کفن مرده را ببرد، و او را عربان نباش می گویند بر وزن نقاش . (برهان ). مخفف...
-
شکاونه
لغتنامه دهخدا
شکاونه . [ ش ِ ن ِه ْ / ش ِ وَ ن َ ] (نف مرکب / اِ مرکب ) نَقّاب و نقب زن و چاه جوی . (ناظم الاطباء). کسی را نامند که در زمین سوراخ کند، آنرا آهون بر و آهون زن نیز خوانند و به تازی نَقّاب گویند. (فرهنگ جهانگیری )(آنندراج ) (از انجمن آرا) (از برهان ) ...
-
زبیر
لغتنامه دهخدا
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن نباش ، مکنی به ابوهالة. نخستین یا دومین شوهر خدیجه همسر پیغمبر (ص ) است . نام ابوهاله بقولی مالک بود و بروایتی زراره و به عقیده ٔ زمره ای زبیر. برخی نیز نام او را هند نوشته اند. بعضی از مؤرخان بر آن رفته اند که شوهر نخست ...
-
مختفی
لغتنامه دهخدا
مختفی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نهان و پوشیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نهان و پوشیده و پنهان شده . (ناظم الاطباء) : نور حس با این غلیظی مختفی است چون خفی نبود ضیائی کان صفی است . مولوی .بند تقدیر و قضای مختفی هان نبیند آن بجز جان ...
-
شیبة
لغتنامه دهخدا
شیبة. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) کوهی است در مکه و همان کوهی است که مشرف به مروه میباشد. (از معجم البلدان ).- جبل شیبة؛ کوهی است مشرف بر مروه . (منتهی الارب ). کوهی است بمکه که درآنجا نباش بن زراره فرودآمد، و آن متصل به کوه دیلمی و آن مشرف بر مروه است . (از ...
-
زنگل
لغتنامه دهخدا
زنگل . [ زَ گ ُ ] (اِ مرکب ) زنگ و درا و جلاجل و زنگوله . (برهان ). زنگله . (جهانگیری ). زنگله و زنگوله . زنگ شاطران . (فرهنگ رشیدی ). زنگ . (شرفنامه ٔ منیری ). زنگوله و زکوله . بمعنی زنگ . (از انجمن آرا). زنگر. زنگول . زنگوله . زنگ . درای . جلاجل . ...