کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناکس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناکس
لغتنامه دهخدا
ناکس . (اِخ ) جان . کشیش و مصلح دینی و مورخ بزرگ اسکاتلندی است . وی طرفدار تجدد مذهبی بود و او را با کالون مباحثاتی بوده است . تولد وی در حدود 1505 م . و وفاتش به سال 1572 بوده است .
-
ناکس
لغتنامه دهخدا
ناکس . [ ک َ ] (ص مرکب ) بدسرشت . فرومایه . کمینه . دون . پست . خوار. ذلیل . (از ناظم الاطباء). دنی . (دهار) (منتهی الارب ). خسیس . (زمخشری ) (دهار). مردم فرومایه و بدجوهر. (آنندراج ). رذل . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). نالایق . نااهل . (غیاث ). ...
-
ناکس
لغتنامه دهخدا
ناکس . [ ک ِ ] (ع ص ) سر فروفکنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنکه سر از خواری فروافکند. (از معجم متن اللغة). الرجل المطاطی ٔ رأسه . (اقرب الموارد) (المنجد). نگونسار. (غیاث اللغات ). ج ، نواکس .
-
واژههای مشابه
-
هستی ناکس
لغتنامه دهخدا
هستی ناکس . [ هََ ی ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عمر فانی و ناپایدار و کوتاه . (ناظم الاطباء).
-
ناکس برآور
لغتنامه دهخدا
ناکس برآور. [ ک َب َ وَ ] (نف مرکب ) ناکس پرور. سفله پرور : آتش اندر خزینه خانه ٔ دل چرخ ناکس برآور اندازد.خاقانی .
-
ناکس پرور
لغتنامه دهخدا
ناکس پرور. [ ک َ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) سفله پرور. سفله نواز. دون پرور.
-
ناکس ویل
لغتنامه دهخدا
ناکس ویل . (اِخ ) شهری است در قسمت شرقی ایالت تنسی ایالات متحده ٔ امریکا. جمعیت آن 124700 تن است .
-
واژههای همآوا
-
ناکث
لغتنامه دهخدا
ناکث . [ ک ِ ] (ع ص ) شکننده ٔ عهد و پیمان . (ناظم الاطباء). شکننده ٔ عهد. (از اقرب الموارد). نکاث . (معجم متن اللغة). پیمان شکن . عهدشکن . || برهم زننده . گسلنده . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة).
-
ناکص
لغتنامه دهخدا
ناکص . [ ک ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از نکص است . || ناکص الجد؛ ناقص الحظ. (معجم متن اللغة). یقال : فلان حظه ناقص و جده ناکص . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
نواکس
لغتنامه دهخدا
نواکس .[ ن َ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناکس . رجوع به ناکِس شود.
-
عرصوم
لغتنامه دهخدا
عرصوم . [ ع ُ ] (ع ص ) زفت ناکس . (منتهی الارب ). بخیل .(اقرب الموارد). بخیل و زفت ناکس . (ناظم الاطباء).
-
مکولی
لغتنامه دهخدا
مکولی . [ م َ لی ی ] (ع ص ) ناکس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناکس و لئیم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).