کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناکام کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کام ناکام
لغتنامه دهخدا
کام ناکام . (ق مرکب ) این لفظ در مقام لفظی گفته میشود که آن را به عربی البته میگویند. (برهان ). حکم قطعی و بتی که به عربی البته گویند. (از آنندراج ). البته و حکماً بطور لزوم .(ناظم الاطباء). قطعاً. یقیناً. بالبت والیقین . || خواه ناخواه . (ناظم الاطب...
-
ناکام شدن
لغتنامه دهخدا
ناکام شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برخلاف میل شدن . نه به دلخواه شدن . نه به کام و به وفق مراد شدن . مطابق میل و به دلخواه نشدن : چو ایران و نیران به ما رام شدهمه کام بهرام ناکام شد. فردوسی . || ناکامروا شدن . کامیاب نشدن . بی نصیب ماندن . محروم افتاد...
-
ناکام دیده
لغتنامه دهخدا
ناکام دیده . [ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناکام . کام ندیده . نامراد. به کام نارسیده .
-
کام و ناکام
لغتنامه دهخدا
کام و ناکام . [ م ُ ] (ق مرکب ) کام ناکام : بکام و ناکام از بهر زاد راه دراززمین بزیر کفت زیر گام بایدکرد. ناصرخسرو.ببین تا چون بود حالت سرانجام که باید رفت از این جا کام و ناکام . ناصرخسرو.گر بازدهی وام او بخوشی ورنه بستاند بکام و ناکام . ناصرخسرو.ر...
-
ناکام و کام
لغتنامه دهخدا
ناکام و کام . [ م ُ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) خواه و مخواه . (انجمن آرا). خواه و ناخواه . طوعاً او کرهاً : بر تو موکلند بدین راه ، روز و شب بایدت بازداد به ناکام یا به کام . ناصرخسرو.بدان که هر چه بکشتی ز نیک و بد فرداببایدت همه ناکام و کام پاک درود. ...
-
ناکام و ناچار
لغتنامه دهخدا
ناکام و ناچار. [ م ُ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) خواه و ناخواه . ناکام و کام : ولیکن همه با سفیه آشنائی به ناکام و ناچار هنجار دارد.ناصرخسرو.
-
جستوجو در متن
-
صناعت کردن
لغتنامه دهخدا
صناعت کردن . [ ص ِع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مهارت نمودن . استادی نشان دادن چنانکه بر حریف پیروز شود. غالب آمدن : چودر بازی صناعت کرد بهرام ز عرصه ، شاه بیرون رفت ناکام .نظامی .
-
ناکامگار
لغتنامه دهخدا
ناکامگار. (ص مرکب ) مقابل کامگار. ناکام . ناکامروا. ناکامیاب .- ناکامگار کردن : پر کام و آرزو دل بیچاره ٔ مراناکامگار کرد دل کامگار او.فرخی .
-
پی فشردن
لغتنامه دهخدا
پی فشردن . [ پ َ / پ ِ ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ثابت قدم بودن و استوار کردن و استوار شدن قدم . (آنندراج ).پی فشاردن . ثبات ورزیدن . پایداری کردن : یکی شاه گیلان یکی شاه ری که بفشاردندی گه جنگ پی . فردوسی .تنی را که بتوانی از جای بردبپرخاش او پی چه خوا...
-
بکام
لغتنامه دهخدا
بکام . [ ب ِ ] (ص مرکب ) مقابل ناکام : بر تو موکلند بدین دام روز و شب بایدت باز داد بناکام یا بکام . ناصرخسرو.- بکام بودن ؛ حاصل بودن . بر مراد بودن : گل در بر و می در کف و معشوق بکامست سلطان جهانم بچنین روز غلامست . حافظ.- بکام حاسدان گشتن ؛ بمیل ...
-
کوشیدن
لغتنامه دهخدا
کوشیدن . [ دَ ] (مص ) کوشش و سعی کردن . (آنندراج ). سعی کردن . کوشش نمودن و جد وجهد کردن . (ناظم الاطباء). جهد. اجتهاد. مجاهده . جهاد. جد. سعی . تساعی . اجداد. جهد کردن . مجاهدت کردن . سعی کردن . تلاش کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). درقدیم «کوشیت...
-
یله کردن
لغتنامه دهخدا
یله کردن . [ ی َ ل َ / ل ِک َ دَ ] (مص مرکب ) رها کردن و گذاشتن و سر دادن . (ناظم الاطباء). رها کردن . (فرهنگ جهانگیری ). ول کردن . اطلاق . (از یادداشت مؤلف ). بر جای نهادن : عنان را بدان باره کرده یله همی راند ناکام تا باهله . فردوسی .دوش چو کرد آس...
-
دماغ
لغتنامه دهخدا
دماغ . [ دَ ] (اِ) انف . بینی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). عضو و اندام واقع در وسط چهره . آلت بویایی . بنظر می رسد که این معنی و معانی بعدی نیز عموماً از معنی نخستین (مغز سر که آن را مرکز سودا و خیال می دانسته اند) پدید آمده است و بهرحال ترکیبات این ...
-
عنان پیچیدن
لغتنامه دهخدا
عنان پیچیدن . [ ع ِ دَ ] (مص مرکب ) بازگشتن . روی برتافتن . پشت بدادن : جهاندار کآواز ایشان شنیدعنان را بپیچید و زانو کشید. فردوسی .نپیچید ازین رفتن از من عنان نترسد اگر دشمن آید دمان . فردوسی .عنان به که پیچم از آن پیشترکه ایشان ز ما بازپیچند سر. نظ...