کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناچخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناچخ
لغتنامه دهخدا
ناچخ . [ چ َ ] (اِ)تبرزین . || سنان و نیزه ٔ دوشاخه . پیکان دوشاخه . || نیزه . نیزه ٔ کوچک . صاحب برهان قاطع آرد: تبرزین را گویند و آن نوعی از تبر است که سپاهیان بر پهلوی زین اسب بندند و بعضی گویند سنانی است که سر آن دو شاخ باشد و نیزه ٔ کوچک را نیز ...
-
واژههای مشابه
-
ناچخ زن
لغتنامه دهخدا
ناچخ زن . [چ َ زَ ] (نف مرکب ) آنکه به ناچخ زند. (آنندراج ). آنکه با ناچخ پیکار می کند. (ناظم الاطباء) : شب تیره در صحن زنگارگون چو هندوی ناچخ زن آمدبرون . امیرخسرو (از آنندراج ).رجوع به ناچخ شود.
-
جستوجو در متن
-
ناجخ
لغتنامه دهخدا
ناجخ . [ ج َ ] (اِ) سنانی باشد که سر او را ده سوراخ بود مانند زوبین . (فرهنگ اوبهی ). ضبط دیگری است از ناچخ . رجوع به ناچخ شود.
-
گره
لغتنامه دهخدا
گره . [ گ ِ رِه ْ ] (اِ) ربع چارک ذرع است و چهار گره یک چارک و چهار چارک یک ذرع است و هر گره دو بهر است . طول یک متر معادل است با پانزده گره و چهار عشر : فراوان بگشتند گرد زره ز میدان ز ره برنشد یک گره . فردوسی .چنان زد بر او ناچخ نه گره که هم کالبد ...
-
نجک
لغتنامه دهخدا
نجک . [ ن َ ج َ ](اِ) نوعی از تبرزین . (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). مبدل و مخفف ناچخ که تبرزین باشد، و به ترکی نجق گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). نچک . نجق . (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع) : از چشمم ار بر آن چچک تو چکد سرشک تر...
-
جمال الدین
لغتنامه دهخدا
جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ](اِخ ) محمدبن علی سراجی از شاعران است . عوفی وی را در شمار شعرای آل سلجوق ذکر کند. این چند بیت از قصیده ای که در مدح سلطان خسرو ملک گوید انتخاب میشود:چون خواست روی خویش نمود از حجاب شب بر روی روز بست ز ظلمت نقاب شب سیمرغ آ...
-
ناتراش
لغتنامه دهخدا
ناتراش . [ ت َ ](ن مف مرکب ) چوب و غیر آن که تراشیده نشده باشد. ناتراشیده . (فرهنگ نظام ). تراشیده نشده . ناسترده . جلا داده نشده . (ناظم الاطباء). ناهموار. (غیاث ) (آنندراج ).نتراشیده . ناصاف . که تراشیده نشده است : یکی ناچخ شه که بر وی رسیدز زنگی ر...
-
صمصام
لغتنامه دهخدا
صمصام . [ ص َ ] (ع اِ) تیغ بران که بازنگردد. (منتهی الارب ). شمشیر بران . (غیاث اللغات ) (دهار) : یکی صمصام اعداکش عدوخواری چو اژدرهاکه هرگز سیر نبود وی ز مغز و از دل اعدا. دقیقی .بر دوست داران دولت خویش گیتی نگه داشته به صمصام . فرخی .ای دریغا چونکه...
-
پیشک
لغتنامه دهخدا
پیشک . [ ش َ ] (اِ مصغر، ق ) مصغر پیش . اندکی پیش . || از اشعار نظام قاری بر می آید که ظاهراً نام نوعی پارچه یا جامه است :پیشک آفتاب و بارانی است بقچه دان است و جامه و ابزار. نظام قاری (دیوان البسه چ استانبول ص 34).ز پیشک کله ٔ جبه او یکی ناچخ بزد بر...
-
شش پهلو
لغتنامه دهخدا
شش پهلو. [ ش َ / ش ِ پ َ ] (ص مرکب ) هر چیز که دارای شش جهت و یا طرف باشد. شش بر. شش سو : ازین سرو شش پهلوی هفت شاخ که بالاش تنگ است و پهلو فراخ . نظامی .اژدها را درید کام و گلوناچخ هشت مشت شش پهلو. نظامی .درختی است شش پهلو و چاربیخ تنی چند را بسته ب...
-
گردنان
لغتنامه دهخدا
گردنان . [ گ َ دَ ] (اِ) ج ِ گردن : مهره ٔ ناچخ بکوبد مهره های گردنان نشتر ناوک بکاود عرقهای سهمگین . منوچهری . || بزرگان و صاحب قدرتان و سران باشند. (برهان ) (آنندراج ) : خداوند گردنان را که وی از ایشان بارنج بود گرفت و به بند می آورد. (تاریخ بیهقی ...
-
زخم کردن
لغتنامه دهخدا
زخم کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خسته و مجروح کردن . (آنندراج ). زدن . ضربه وارد آوردن : غلامی که ویرا اقماش گفتندی ... در آمد و بر شیر زخمی استوار کرد چنانکه بدان تمام شد. (تاریخ بیهقی ). اول کسی که تبرزین و ناچخ بساخت او بود تا مزدک را زخم کند ....
-
سراجی خراسانی
لغتنامه دهخدا
سراجی خراسانی . [س ِ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) معروف به جمال الدین فخرالشعراء محمدبن علی السراجی که شمع جمع افاضل بود و بدر سپهر فضایل ، دل مشعله ٔ گردون از رشک علو سخن او چون فتیله تافته و شرف قربت ابوالملوک سراج الدوله یافته . و این قصیده ٔ غرا که نور معانی...