کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناپدری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناپدری
لغتنامه دهخدا
ناپدری . [ پ ِ دَ ] (اِ مرکب ) شوهر مادر . پِدَرَنْدَر.
-
جستوجو در متن
-
شوهر مادر
لغتنامه دهخدا
شوهر مادر. [ ش َ / شُو هََ رِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پدراندر. (یادداشت مؤلف ). ناپدری . شوهرننه .
-
شوهرننه
لغتنامه دهخدا
شوهرننه . [ ش َ / شُو هََ ن َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) ناپدری . پدراندر. شوی مادر. (یادداشت مؤلف ).
-
پداندر
لغتنامه دهخدا
پداندر. [ پ َ اَ دَ ] (اِ مرکب ) ناپدری . شوی مادر. پدراندر : از پدر چون از پداندر دشمنی بیند همی مادر از کینه بر او مانند مادندر شود.لبیبی .
-
پدراندر
لغتنامه دهخدا
پدراندر. [پ ِ دَ اَ دَ ] (اِ مرکب ) پدندر. شوهرمادر. ناپدری . شوی مادر. (فرهنگ اسدی نسخه ٔ آقای نخجوانی ). راب ّ.
-
بدپدر
لغتنامه دهخدا
بدپدر. [ ب َ پ ِ دَ ] (اِ مرکب ) ناپدری .(ناظم الاطباء) (از شعوری ج 1 ورق 162) : گریان شده ست بی تو چو پیوسته بخت و ملک همچون یتیم طفل که در دست بدپدر.شمس فخری (از شعوری ).
-
پدندر
لغتنامه دهخدا
پدندر. [ پ ِ دَ دَ ] (اِ مرکب ) پدراندر. ناپدری . شوهر مادر. شوی مادر. پدر سببی . خسر. پدراندر. شوهر ننه : از پدر چون از پدندر دشمنی بیند همی مادر از کینه بر او مانند مادندر شود. لبیبی (از صحاح الفرس ).این کلمه را برخی پَدَنْدَر و بعضی پَدْنَدَر نیز ...
-
بخنو
لغتنامه دهخدا
بخنو. [ ب َ ن َ/ نُو ] (اِ) رعد. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ اسدی نخجوانی ). تندر. (فرهنگ رشیدی ) : چون ببانگ آید از هوا بخنومی خور و بانگ چنگ و رود شنو. رودکی .عاجز شود از اشک و غریومن هر ابر بهار گاه با بخنو. رودکی ...
-
بختو
لغتنامه دهخدا
بختو. [ ب َ / ب ُ ] (اِ) هر چیز غرنده عموماً. (برهان قاطع) (آنندراج ). || غرش ابر. (فرهنگ نظام ). رعد. تندر. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء) : عاجز شود ز اشک و غریو من ابر بهارگاهی با بختو. رودکی .چون به بانگ آید از هوا بخت...
-
ربیب
لغتنامه دهخدا
ربیب . [رَ ] (ع ص ، اِ) پرورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : افاضل و اماثل جهان رضیع احسان و ربیب انعام ایشان شده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 240). امیر ابونصر... ربیب دولت و شیخ مملکت بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 240). || عهد و پیمان داده...
-
اندر
لغتنامه دهخدا
اندر. [ اَ دَ ] (پساوند) افاده ٔ معنی غیریت می کندچون با مادر و پدر و خواهر و برادر ترکیب کنند همچومادراندر و پدراندر و خواهراندر و برادراندر. (برهان قاطع). افاده ٔ معنی غیریت میکند چنانکه مادراندر وپدراندر و برادراندر و خواهراندر و دختراندر یعنی نام...
-
خانواده
لغتنامه دهخدا
خانواده . [ ن َ / ن ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خاندان . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). دودمان . خیل خانه . (ناظم الاطباء). تبار. دوده : اصیل زاده و از خانواده ٔ حرمت بزرگوار و به اقبال و دولت اندرخور. سوزنی . || اهل خانه . اهل البیت . (ناظم الاطباء).تاری...