کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناپخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناپخته
لغتنامه دهخدا
ناپخته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نپخته . هنوز پخته ناشده . طبخ نشده . (ناظم الاطباء). در غذاها، گوشت و امثال آن . غیرمطبوخ . پخته نشده . خام . نی ّ. اسلغ. عَفِص . (بحرالجواهر) : که ناپخته نیکوتر از نیم خام . امیرخسرو. || در میوه ها: نرسیده . ک...
-
جستوجو در متن
-
اخکوز
لغتنامه دهخدا
اخکوز. [ اَ ] (اِ) چغاله بادام . || خرمای ناپخته . (شعوری ).
-
خام بغا
لغتنامه دهخدا
خام بغا. [ ب َ ] (ص مرکب ) فاحشه ٔ ناپخته و تازه کار و بی تجربه . || پسرک ملوط ناپخته . پسرک رسوا و بی تجربه : شاگرد کل جوهریند این همه در حرص ز استاد قوی تر شده این خام بغایان . سوزنی .رجوع به بغا شود.
-
خام جوش
لغتنامه دهخدا
خام جوش . (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) غذای نیک ناپخته . خام پخته . || مرد بی تجربه . مرد ناپخته : ولی بجوشم ازین خام جوش یک سبلت قراطغانشه پشمین گه طعان و ضراب .خاقانی .
-
کال و کدو
لغتنامه دهخدا
کال و کدو. [ ل ُ ک َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بس خام . سخت نارس . ناپخته .
-
رعولی
لغتنامه دهخدا
رعولی . [ رَ ] (ع ص ) شواء رعولی ؛ کباب نیک ناپخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
فقوص
لغتنامه دهخدا
فقوص . [ ف َق ْ قو ] (ع اِ) خربزه ٔ ناپخته . (منتهی الارب ). رجوع به فقوس شود.
-
ناگورد
لغتنامه دهخدا
ناگورد. [ گ ُ وَ ] (ص مرکب ) مخفف ناگوارد است که طعام ناپخته در معده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به ناگوارد شود.
-
خام سوختن
لغتنامه دهخدا
خام سوختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) آن پختن یا برشته شدنی که چیز را از درون ناپخته و نابرشته و از بیرون بر اثر سوختگی سیاه کرده است . رجوع به خام سوز شدن شود.
-
خام سوز کردن
لغتنامه دهخدا
خام سوز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پختن یا برشتنی که چیز را از درون ناپخته ونابرشته و از بیرون بر اثر سوختگی سیاه کرده است .
-
اسلغ
لغتنامه دهخدا
اسلغ.[ اَ ل َ ] (ع ص ) ناپخته . || سخت سرخ . || برص زده . (منتهی الارب ). اسلع. || ناکس . (منتهی الارب ). فرومایه . || لحم اسلغ؛ گوشت که زود نپزد. گوشت ناپزا. || گوشت ناپخته . (منتهی الارب ). گوشتی خام . (مهذب الاسماء).
-
نرسیده
لغتنامه دهخدا
نرسیده . [ن َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقابل رسیده به معنی واصل شده . رجوع به رسیده شود. || کال . نارسیده . نارس . ناپخته . نپخته . || نابالغ.
-
مجاز شمردن
لغتنامه دهخدا
مجاز شمردن . [ م َ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) غیر حقیقی پنداشتن : نالیدن عاشقان دلسوزناپخته ، مجاز می شمارد.سعدی .
-
بنوسهوان
لغتنامه دهخدا
بنوسهوان . [ ب َ س َهَْ ] (ع ص مرکب ) کسانی را گویند که در انجام امور مهارت ندارند و ناپخته اند، باید در توصیه و تأکید اصرار ورزند. در مثل است : «ان المؤمنین بنوسهوان ». (المرصع).