کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناپارسا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناپارسا
لغتنامه دهخدا
ناپارسا. (ص مرکب ) بی تقوا. فاسق . فاجر. ناحفاظ. ناپاک . آلوده دامن . غیرمتقی . مقابل پارسا : چنین داد پاسخ که ای پادشامده گنج هرگز به ناپارسا. فردوسی .سرمایه ٔ آن ز ضحاک بودکه ناپارسا بود و ناپاک بود. فردوسی .کف شاه ابوالقاسم آن پادشاچنین است ناپاک ...
-
جستوجو در متن
-
ناپاک دامن
لغتنامه دهخدا
ناپاک دامن . [ م َ ] (ص مرکب ) آلوده دامن . تردامن . بی عفت . ناپارسا.
-
ناپاک درون
لغتنامه دهخدا
ناپاک درون . [ دَ ] (ص مرکب ) بدنهاد. کج اعتقاد. بدنیت . ناپارسا. که ضمیری پاک ندارد.
-
زنچک
لغتنامه دهخدا
زنچک . [ زَ چ َ ] (اِ مرکب ) قحبه . زن فاحشه . (آنندراج ). زن فاحشه و روسپی . زن ناپارسا و ناپاک . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
طیبات
لغتنامه دهخدا
طیبات . [ طَی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طیبة که تأنیث طیب است . یعنی خوشیها، و در تمام معانی با طَیّب متفق میباشد. چیزهای پاکیزه ، و قوله تعالی : و رزقکم من الطیبات ؛ روزی کرد (خدای تعالی ) شما را از ملاذ و مشهیات حلال و پاکیزه . (قرآن 72/16، از تفسیر ...
-
ناپاک تن
لغتنامه دهخدا
ناپاک تن . [ ت َ ] (ص مرکب ) ناپارسا. بی عفت . ناپرهیزگار. بدکاره : شد آن جادوی زشت و ناپاک تن به نزد زریر آن سر انجمن .دقیقی .که آرمت با دخت ناپاک تن کشم زارتان بر سر انجمن . فردوسی .بگفت ای نگون بخت بدبخت زن خطاکار ناپاک و ناپاک تن .(قصص ؟).
-
ناپرهیزگار
لغتنامه دهخدا
ناپرهیزگار. [ پ َ ] (ص مرکب ) فاسق بدکار. (آنندراج ). آن که پرهیزگاری و پارسائی ندارد. (ناظم الاطباء). غیرمتقی . فاسق . فاجر. ناپارسا. بی تقوا. بی عفت . ناپاک دامن : عالم ناپرهیزگارکوری است مشعله دار. (گلستان ). معلم کتابی را دیدم در دیار مغرب ترشروی...
-
دانشومند
لغتنامه دهخدا
دانشومند. [ ن ِ م َ ] (ص مرکب ) دانشمند و حکیم و بسیاردان . (برهان ). دانشمند. حکیم و دانا و بسیاردان و دانشمند. (ناظم الاطباء) : بود دانشومند و هم پهلوان نبیند کسی پیر ازینسان جوان . فردوسی .گر ایدون که زینسان بود پادشابه از دانشومند ناپارسا. فردوسی...
-
گشن
لغتنامه دهخدا
گشن .[ گ ُ ] (اِ) طالب نر شدن . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) . || بار گرفتن ماده ٔ سایر حیوانات . (برهان ) (غیاث ). || بارور شدن درخت خرما. (برهان ). بارور شدن نخل خرما را نیز گویند چه او را نیز تا گرد نخل نریزند بار نیاورد. (آنندراج ). و گویند به درخ...
-
زنگوله
لغتنامه دهخدا
زنگوله . [زَ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) بمعنی زنگله است که جلاجل باشد. (از برهان ). زنگله . زنگل . زنگهای کوچکی که زنان و شاطران بر پای خود بندند و یا به گردن چارپایان آویزند. زنگهای کوچک گردی که بر کناره های کم و دایره آویزان کنند. جلاجل . (فرهنگ فارسی ...
-
سرمایه
لغتنامه دهخدا
سرمایه . [ س َ رِ / س َرْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) معروف است ولی در مایه و سرمایه فرق است و مایه رأس المال و آن سود که حاصل آید اگر خرج نکنند بر مایه سرمایه شود و آن را سوزیان نیز گویند . (آنندراج ) (انجمن آرا) : عمری که مر تراست سرمایه ویداست و کارها...
-
پالان
لغتنامه دهخدا
پالان . (نف ، ق )نعت فاعلی از پالودن . در حال پالودن . || (اِ) زین کاه آکنده ٔ خر، الاغ و استر و اسب پالانی . پشماکندی که به پشت ستور نهند. پشماگند. کوُر. اِکاف . اُکاف . وِکاف . قتب . حقب رَحل (پالان شتر) : بدیبا بیاراسته ده شتررکابش همه سیم و پالان...
-
پارسا
لغتنامه دهخدا
پارسا. (ص ) آنکه از گناهان پرهیزد و به طاعت و عبادت و قناعت عمر گذارد. پرهیزکار و دور از معاصی و ذمائم . (برهان ). در فرهنگ رشیدی آمده است که : «پارسا مرکب است از پارس که لغتی است در پاس بمعنی حفظ و نگهبانی و از الف که چون لاحق کلمه شود افاده معنی فا...
-
ناسزا
لغتنامه دهخدا
ناسزا. [ س َ ] (ص مرکب ) ناسزاوار. نالایق . فرومایه ، که سزاوار و لایق نباشد. (ناظم الاطباء). ناقابل . نابرازنده . که برازنده و درخور نباشد. نااهل . ناشایسته . غیرمستحق . نالایق : تا اگر همه ولایتها بشود این یکی به دست شما بماندو به دست غربا و ناسزاآ...