کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناوک سحری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناوک سحری
لغتنامه دهخدا
ناوک سحری . [وَ ک ِ س َ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دعای بد و نفرین باشد که در آخرهای شب کنند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آه سحری : به صور نیمشبی درفکن رواق فلک به ناوک سحری برشکن مصاف قضا. خاقانی .رخنه گردان به ناوک سحری ا...
-
واژههای مشابه
-
ناوک انداختن
لغتنامه دهخدا
ناوک انداختن . [ وَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) پرتاب کردن ناوک . افکندن ناوک : گر ناوکی اندازدعمدا بنشاندپیکان پسین ناوک در پیشین سوفار.منوچهری .
-
ناوک قلبی
لغتنامه دهخدا
ناوک قلبی . [ وَ ک ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آه ته دلی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). آهی که از ته قلب کشند. (ناظم الاطباء). || هجو را نیز گویند که در مقابل مدح است . (برهان قاطع) (آنندراج ). هجو مقابل مدح . (ناظم الاطباء).
-
ناوک افکن
لغتنامه دهخدا
ناوک افکن . [ وَ اَ ک َ ] (نف مرکب ) ناوک انداز. که ناوک افکند.
-
ناوک انداز
لغتنامه دهخدا
ناوک انداز. [ وَ اَ ] (نف مرکب ) ناوک زن . تیرانداز. (از آنندراج ) (بهار عجم ) : نژادش ز افغان سپاهش هزارهمه ناوک انداز و ژوبین گذار. فردوسی .به صندوق پیلان نهادند روی کجا ناوک انداز بود اندر اوی . فردوسی .ابر میسره چل هزار دگرهمه ناوک انداز پرخاشخر....
-
ناوک زدن
لغتنامه دهخدا
ناوک زدن . [ وَ زَ دَ ] (مص مرکب ) ناوک انداختن .
-
ناوک زن
لغتنامه دهخدا
ناوک زن . [ وَ زَ ] (نف مرکب ) ناوک انداز. تیرانداز. (از آنندراج ) (بهار عجم ). ناوک زننده : ناوک زنی چو غمزه ٔ او در زمانه نیست جز جان من خدنگ بلا را نشانه نیست . امیرخسرو (از فرهنگ نظام ).دمد تیر و جهد زین نه سپر بی دست ناوک زن بر آن خاکی که پای آن...
-
جستوجو در متن
-
رخنه گردانیدن
لغتنامه دهخدا
رخنه گردانیدن . [ رَن َ / ن ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رخنه گرداندن . رخنه کردن . سوراخ کردن . شکافتن . شکاف ایجاد کردن : رخنه گردان به ناوک سحری این معلق حصار محکم را.خاقانی .
-
صور نیم شبی
لغتنامه دهخدا
صور نیم شبی . [ رِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آه و ناله و فریاد و فغان نیم شبی باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : به صور نیم شبی درشکن رواق فلک به ناوک سحری برشکن مصاف قضا. خاقانی .رجوع به صور صبحگاهی شود.
-
رواق
لغتنامه دهخدا
رواق . [ رِ / رُ ] (ع اِ) خانه ای که به خرگاه ماند و یا سایبان . (منتهی الارب ). خانه ٔ شبیه فسطاط . (از اقرب الموارد). سقف مقدم خانه . (مهذب الاسماء) (از معجم متن اللغة). سقفی که در مقدم خانه سازند و از این تقریر مستفاد می شود که همین است که به هندی...
-
روضه
لغتنامه دهخدا
روضه . [ رَ ض َ / ض ِ ] (ع اِ) نوحه سرایی بر مصائب اهل بیت رسول (ص ) به نثر. مأخوذ از روضةالشهداء تألیف ملاحسین واعظ کاشفی ،مقابل تعزیه که نوحه سرایی به نظم است . (از یادداشت مؤلف ). ذکر مصیبت حضرت حسین . ملاحسین کاشفی معاصر سلطان حسین بایقرا و ام...
-
معلق
لغتنامه دهخدا
معلق . [ م ُ ع َل ْ ل َ ] (ع ص ) آویخته شده . (غیاث ). آویخته و هرچیز آویخته شده و فروهشته و آویزان و آونگان . (ناظم الاطباء). آویخته . درآویخته . فروآویخته . دروا. اندروا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بدید ایستاده معلق سواربیامد بر قیصر نامدار. فرد...
-
فکندن
لغتنامه دهخدا
فکندن . [ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص ) افکندن . (فرهنگ فارسی معین ). انداختن . پرتاب کردن : گر کس بودی که زی توام بفکندی خویشتن اندر نهادمی به فلاخن . رودکی . سخن بفکند منبر و دار راز سوراخ بیرون کشد مار را. بوشکور.گر خدو را بر آسمان فکنم بی گمانم که بر ...