کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناورد دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناورد دادن
لغتنامه دهخدا
ناورد دادن . [ وَ دا دَ ] (مص مرکب ) جولان دادن . جولان کردن : بر زمین فراخ دِه ناورددر هوای بلند کن پرواز.مسعودسعد.
-
واژههای مشابه
-
هم ناورد
لغتنامه دهخدا
هم ناورد. [ هََ وَ ] (ص مرکب ) هم نبرد. دو تن که با یکدیگر جنگ کنند : تو هم ناورد خاقانی نه ای زآنک سلاح مردی از تن برفشاندی .خاقانی .
-
ناورد بردن
لغتنامه دهخدا
ناورد بردن . [ وَ ب ُدَ ] (مص مرکب ) حمله کردن . حمله آوردن : به هر افسون که می بردیم ناوردبه یک جنباندن لب دفع میکرد.وحشی .
-
ناورد نمودن
لغتنامه دهخدا
ناورد نمودن . [ وَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) حمله آوردن . تاختن بردن : چو خوردند هر گونه ای خوردهانمودند بر باده ناوردها.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
نتیجه دادن
لغتنامه دهخدا
نتیجه دادن . [ ن َ ج َ / ج ِ دَ ] (مص مرکب ) بهره دادن . فایده بخشیدن . منفعت رساندن . حاصل دادن : ز بوی باده ملک رو به خاک ما ناوردنتیجه داد در آن لحظه نیز مستی ما.درویش واله (از آنندراج ).
-
رحم آوردن
لغتنامه دهخدا
رحم آوردن . [ رَ وَ دَ ] (مص مرکب ) مهربانی کردن . دلسوزی کردن . شفقت ورزیدن . (فرهنگ فارسی معین ). رحم کردن . مهربانی نشان دادن . رأفت و شفقت نمودن : رحم نآورد به پیران و جوانهاشان تا برون کرد ز تن شیره ٔ جانهاشان . منوچهری .دریاب که آسمان نمی بارد...
-
تنگ گرفتن
لغتنامه دهخدا
تنگ گرفتن .[ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) سخت گرفتن . (آنندراج ). در فشار و مضیقه قرار دادن . دشوار گرفتن : چو با دوست دشوار گیری و تنگ نخواهد که بیند ترا نقش و رنگ . (بوستان ).در حوصله ام نیست علی طاقت آهی از بس که مرا شوق بتی تنگ گرفته ست . علی خراس...
-
جولان
لغتنامه دهخدا
جولان . [ ج َ ] (ع اِ) خاک . || سنگریزه ها که بادش از جایی بجایی برد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص ) بسیار گرد و خاک ، گویند یوم جولان َ و در این صورت جولان ممنوع الصرف است . (منتهی الارب ).- جولان الهموم ؛ اول اندوه و آغاز آن . (منتهی الارب...
-
چیر
لغتنامه دهخدا
چیر. (ص ) مخفف چیره . پیروز. غالب . مظفر. غالب . مسلط : کجا نام او شیده ٔ شیر بودهمیشه به جنگ اندرون چیر بود. فردوسی .اگر چند هستی تو در جنگ چیرنه من روبهم نیز تو شرزه شیر. فردوسی .او به می دادن جادوست به دل بردن چیرچیزها داند کردن به چنین باب اندر. ...
-
مکافات
لغتنامه دهخدا
مکافات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ، اِ) پاداش . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مکافاة. مکافاءة. مکافا. پاداش مطلقاً (اعم از نیکی و بدی ) : گروهی از خردمندان پسند نداشتندو جزا و مکافات آن مهتر آن آمد که باز نمودم . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 252). مکافات ن...
-
مصاف
لغتنامه دهخدا
مصاف . [ م َ صاف ف ] (ع اِ) ج ِ مَصَف ّ. (منتهی الارب ). موضعهای صف . (از یادداشت مؤلف ). جاهای صف زدن . (منتهی الارب ). || جای صف زدن برای کشتی و زورآزمایی . محل مبارزه در کشتی گیری و دیگر حرکات پهلوانی و غیره : فرمود تا مصارعت کنند... و مصاف آراست...
-
پرتاب
لغتنامه دهخدا
پرتاب . [ پ َ ] (اِ) تیر پرتاب . نوعی تیر که آنرا بسیار دور توان انداخت . (برهان ). مرّیخ . تیرپرتاب . (ملخص اللغات حسن خطیب ) (دهّار) : اگر خوانند آرش را کمانگیرکه ازساری بمرو انداخت او تیرتو اندازی بجان من ز گوراب همی هر ساعتی صد تیر پرتاب . فخرالد...
-
دل نهادن
لغتنامه دهخدا
دل نهادن . [ دِن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دل بستن . دلبستگی یافتن . رغبت پیدا کردن . علاقه پیداکردن . علاقه یافتن : از بس احسانها که می کرد با من ، من نیز دل بنهادم و چند سال به گنجه مقیم شدم . (منتخب قابوسنامه ص 45).من که در هیچ مقامی نزدم خیمه ٔ انس...