کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نان شکستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نان شکستن
لغتنامه دهخدا
نان شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) نان قطعه قطعه کردن . نان خرد کردن .- نان کسی را شکستن ؛ بر سفره ٔ وی غذا خوردن :- امثال :سرش را بشکن و نانش را مشکن !
-
واژههای مشابه
-
گندم نان
لغتنامه دهخدا
گندم نان . [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز که در 17500 گزی خداآفرین و 18500 گزی شوسه ٔ اهر به کلیبر واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 60 تن است . آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و...
-
نیم نان
لغتنامه دهخدا
نیم نان . (اِ مرکب ) نیم گرده . نصف گرده ٔ نان .- نیم نانی ؛ لقمه ای . قوت مختصری . اندک غذائی : نیم نانی گر خورد مرد خدای بذل درویشان کند نیمی دگر. سعدی .چو بشنید عابد بخندید و گفت چرا نیم نانی نخورد و نخفت . سعدی .گر همه کامم برآید نیم نانی خورده ...
-
نیمه نان
لغتنامه دهخدا
نیمه نان . [م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نیم نان . رجوع به نیم نان شود.
-
هفت نان
لغتنامه دهخدا
هفت نان . [ هََ ] (اِ مرکب ) هفت زمین یا هفت اقلیم : خون پدر دید در این هفت خوان آب مریز از پی این هفت نان .نظامی .
-
یون نان
لغتنامه دهخدا
یون نان . (اِخ ) ایالتی در جنوب چین با 19100000 تن سکنه ، واقع در شمال تنکن و مرکز آن شهر کون مینگ می باشد. سومین ایالت بزرگ چین خاص محسوب می شود. بیشتر نواحی آن خاصه در شمال و مغرب کوهستانی است و به وسیله ٔ راه آهنی که فرانسویان در 1902-1910 ساخته ا...
-
های نان
لغتنامه دهخدا
های نان . (اِخ ) دومین جزیره ٔ بزرگ چین که در جلو ساحل جنوبی چین ، داخل خلیج تنکن قرار دارد. این جزیره در جنوب شبه جزیره ٔ لی جو بین َ9 و ْ19 و َ15 و ْ20 عرض شمالی قرار گرفته ، طول آن از شمال به جنوب 90 میل و از مشرق به مغرب 160 میل میباشد. بندر های ...
-
آره نان
لغتنامه دهخدا
آره نان . [ رَ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سنندج و مریوان ، میان سنندج و گردنه ٔ آریز در 13000 گزی سنندج .
-
درخت نان
لغتنامه دهخدا
درخت نان . [ دِ رَ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درخت گرمسیری از نوع آرتوکارپوس که میوه ٔ آن غذای عمده ٔ مردم نواحی استوائی اقیانوس کبیر و جزایر هند غربی است و چون پخته شود شبیه به نان میباشد. (از دائرةالمعارف فارسی ).
-
سیمین نان
لغتنامه دهخدا
سیمین نان . (اِ مرکب ) کنایه از بدر که ماه شب چهارده باشد. (آنندراج ). ماه شب چهارده . (ناظم الاطباء).
-
کائی نان
لغتنامه دهخدا
کائی نان . (اِخ ) پسر اِنوس یکی از آباءالاولین پیش از طوفان نوح .
-
فوطه ٔ نان
لغتنامه دهخدا
فوطه ٔ نان . [ طَ / طِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جامه ای که بالای خوان می اندازند. (آنندراج ). پارچه ای که بالای خوان می اندازند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
نان آتشین
لغتنامه دهخدا
نان آتشین . [ ن ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نان آتش روی . نان زرین . نان گرم چرخ . آفتاب .
-
نان بریدن
لغتنامه دهخدا
نان بریدن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بریدن و قطعه قطعه کردن نان . || روزی و معاش کسی را قطع کردن .- نان کسی را بریدن ؛ ممر معاش او را مسدود کردن . وسیله ٔ اعاشه را از او گرفتن . او را از نان انداختن .