کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نان در انبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نان در انبان
لغتنامه دهخدا
نان در انبان . [ دَ اَم ْ ] (ص مرکب ) مسافر. عازم سفر. آنکه به عزم سفر نان درانبان گذاشته و توشه ٔ راه برداشته است : منهیان ربع مسکون ز آبروی عدل توفتنه را پنجاه ساله نان در انبان یافته . انوری .بخل و کین را نان در انبان یافته .1 کاتب بلخی .- نان در ...
-
واژههای مشابه
-
نیمه نان
لغتنامه دهخدا
نیمه نان . [م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نیم نان . رجوع به نیم نان شود.
-
درخت نان
لغتنامه دهخدا
درخت نان . [ دِ رَ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درخت گرمسیری از نوع آرتوکارپوس که میوه ٔ آن غذای عمده ٔ مردم نواحی استوائی اقیانوس کبیر و جزایر هند غربی است و چون پخته شود شبیه به نان میباشد. (از دائرةالمعارف فارسی ).
-
سیمین نان
لغتنامه دهخدا
سیمین نان . (اِ مرکب ) کنایه از بدر که ماه شب چهارده باشد. (آنندراج ). ماه شب چهارده . (ناظم الاطباء).
-
کائی نان
لغتنامه دهخدا
کائی نان . (اِخ ) پسر اِنوس یکی از آباءالاولین پیش از طوفان نوح .
-
فوطه ٔ نان
لغتنامه دهخدا
فوطه ٔ نان . [ طَ / طِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جامه ای که بالای خوان می اندازند. (آنندراج ). پارچه ای که بالای خوان می اندازند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
نان آتشین
لغتنامه دهخدا
نان آتشین . [ ن ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نان آتش روی . نان زرین . نان گرم چرخ . آفتاب .
-
نان بریدن
لغتنامه دهخدا
نان بریدن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بریدن و قطعه قطعه کردن نان . || روزی و معاش کسی را قطع کردن .- نان کسی را بریدن ؛ ممر معاش او را مسدود کردن . وسیله ٔ اعاشه را از او گرفتن . او را از نان انداختن .
-
نان بهشتی
لغتنامه دهخدا
نان بهشتی . [ن ِ ب ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی شیرینی است که از آرد نرم گندم و روغن و شکر و تخم مرغ سازند.
-
نان پتی
لغتنامه دهخدا
نان پتی . [ ن ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نان خالی . نان خشک . نان تهی . نان بی نانخورش .
-
نان پخته
لغتنامه دهخدا
نان پخته . [ ن ِ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نان ساخته شده و آماده . (ناظم الاطباء). || گنج بی رنج . غنیمت بارده . (یادداشت مؤلف ) : ز احداث فسق تو مر این و آن را [ شحنه و محتسب را ]زهی نان پخته زهی گاو زاده .سوزنی .
-
نان تلخ
لغتنامه دهخدا
نان تلخ . [ ن ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از نان سردشده و شب مانده و کهنه . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نان متعفن و از مزه برگشته و این از جهت امتداد زمان بود. (آنندراج ).
-
نان حلال
لغتنامه دهخدا
نان حلال . [ ن ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) قوتی که به کسب و زراعت به دست آورند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ). نانی که از ممر مشروع به دست آید. قوت و معاشی که از طریق کسب حلال و مشروع تحصیل شود. || طاعت و عبادت . زهد و تقوی . (از ناظم الاط...
-
نان خالی
لغتنامه دهخدا
نان خالی . [ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) نان تهی . نان پتی . نان خشک . نان بی نانخورش .