کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نانویسا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نانویسا
لغتنامه دهخدا
نانویسا. [ ن ِ ] (نف مرکب ) امی . عامی . بی سواد. که نوشتن نداند و نتواند : اگر بودی کمال اندر نویسائی و خوانائی چرا آن قبله ٔ کل نانویسا بود و ناخوانا.سنائی .
-
جستوجو در متن
-
نویسا
لغتنامه دهخدا
نویسا. [ ن ِ ] (نف ) نویسنده . آنکه داند و تواند نوشت . که نویسد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نانویسا و نیز رجوع به نویسائی شود.
-
نانویسنده
لغتنامه دهخدا
نانویسنده . [ ن ِ س َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) امی . (السامی ) (ترجمان القرآن ). که نویسنده نیست . که نوشتن نتواند و نداند. نانویسا.
-
امیئی
لغتنامه دهخدا
امیئی . [ اُم ْ م ِ ] (حامص ) امی بودن . نانویسا و ناخوانا بودن : صدهزاران دفتر اشعار بودپیش حرف امیئی اش عار بود.مولوی .
-
نویسائی
لغتنامه دهخدا
نویسائی . [ ن ِ ] (حامص ) نویسایی . قوت نوشتن . (یادداشت مؤلف ). نویسندگی . نوشتن . (فرهنگ فارسی معین ).نویسنده بودن . نوشتن دانستن و توانستن : اگر بودی کمال اندر نویسائی و خوانائی چرا آن قبله ٔ کل نانویسا بود و ناخوانا.سنائی .
-
ناخوانا
لغتنامه دهخدا
ناخوانا. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) لایُقْرَء. غیرمقروء. که خوانا نیست . || بی سواد. امی . عامی . که خواندن نتواند : اگر بودی کمال اندر نویسائی و خوانائی چرا آن قبله ٔ کل نانویسا بود و ناخوانا.سنائی .
-
بی سواد
لغتنامه دهخدا
بی سواد. [ س َ ] (ص مرکب ) (از: بی + سواد) آنکه خط خواندن نتواند. (ناظم الاطباء). که خواندن و نوشتن نداند. (یادداشت مؤلف ). ناخوانا. نانویسا. ناخوانده . امی . عامی : بی سواد کور است . || که معلومات بسیار و عمیقی ندارد: آدمی بیسواد. (یادداشت مؤلف )....
-
خوانائی
لغتنامه دهخدا
خوانائی . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی آنچه قابل خواندن است . کیفیت قابل خواندن . آنچه شایسته ٔ خواندن است ، چون : این کتاب خوانایی دارد که اینهمه اصرار بخواندش می کنی ؟ || عمل خواندن . (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر بودی کمال اندر نویسایی و خ...
-
خوانا
لغتنامه دهخدا
خوانا. [ خوا / خا ] (نف ) آنکه تواند خواند. خواننده . باسواد. (یادداشت بخط مؤلف ).- ناخوانا ؛ بی سواد. (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر بودی کمال اندر نویسایی و خوانایی چرا آن قبله ٔ کل نانویسا بود وناخوانا؟ ؟ || (ص لیاقت ) در تداول این کلمه را مرادف خوان...
-
امی
لغتنامه دهخدا
امی . [ اُم ْ می ] (ع ص ) منسوب به ام . مادری . بطنی : اخ امی ؛ برادر مادری . اخت امی ؛ خواهر مادری . (از یادداشت مؤلف ). || کسی که بر اصل خلقت خود بود و کتابت و حساب نیاموخته باشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کسی که پدرش در ایام طفلی او بمیرد...