کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نانبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نانبا
لغتنامه دهخدا
نانبا. (اِ مرکب ) نان پز. (انجمن آرا)(فرهنگ نظام ). نانوا. (ناظم الاطباء). مخفف نان آبائی که طباخ و خباز باشد. (غیاث اللغات ). رجوع به نانوا شود. || مجازاً، نان فروش . (انجمن آرا) (از آنندراج ) (فرهنگ نظام ) : و درم نانبا را داد به مهر دقیانوس نانباگ...
-
جستوجو در متن
-
یلمیخا
لغتنامه دهخدا
یلمیخا. [ ی َ ] (اِخ ) نام یکی از اصحاب کهف است که آنان پس از زنده شدن او را به شهر فرستادند تا طعامی خرد. چون به شهر اندرآمد بازار و شهر نه بدانسان دید که بود، عجب ماند، درم نانبا را داد به مهر دقیانوس . نانبا گفت مگر این مرد گنج یافته است و او را س...
-
نان فروش
لغتنامه دهخدا
نان فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ نان . نانبا. (آنندراج ) : نزدیک دوکان نان فروشی رفتیم . (انیس الطالبین ص 22).گر گشاید نان فروش من دکان خویشتن میرساند بینوایان رابنان خویشتن .سیفی (از آنندراج ).
-
خاشکدان
لغتنامه دهخدا
خاشکدان . [ ش َ ] (اِ مرکب ) صندوقچه ٔ زنان را گویند که در آن ریز و پیز و خرد و مرد و چیزها نهند و دخلدان استادان بقال و نانبا و آش پز و امثال آن را نیز گفته اند و آن ظرفی باشد که قیمت آنچه فروخته شود در آن گذارند و صندوقی را نیز گویند که نان در آن گ...
-
نانوا
لغتنامه دهخدا
نانوا. [ نان ْ ] (اِ مرکب ) (از: نان + وا، پسوند اتصاف ) نانبا کردی : نان پان [ نان پزخانه ] از پان = وان (فارسی ) . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نان پز. (آنندراج ). کسی که نان می سازدو میفروشد. خباز. (ناظم الاطباء). طالم : سوی نانوا شد سبک باغبا...
-
خباز
لغتنامه دهخدا
خباز. [ خ َب ْ با ] (ع ص ، اِ) نان پز. نانوا. (دهار) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (ازتاج العروس ) (از انساب سمعانی ). نانبا : دین ز کرار جونه از طرارخز ز بزاز چونه از خباز. سنائی .نما...
-
مهر
لغتنامه دهخدا
مهر. [ م ُ ] (اِ) آلتی از فلز، سنگ ،عقیق و در عصر ما لاستیک و جز آنها که بر آن نام و عنوان کسی یا بنگاهی یا مؤسسه ای را وارون کنده باشندو چون بر آن مرکب مالند و آنگاه بر کاغذ و جز آن فشار دهند نام و نقش مذکور بر آن ثبت شود : که کشتی کسی را مده تا نخ...
-
مگر
لغتنامه دهخدا
مگر. [ م َ گ َ ] (حرف اضافه ، ق ) ترجمه ٔ الا و از برای استثنا آید. (برهان ). کلمه ٔ استثناست به معنی الا و لیکن و بغیر و جز و سوا. (ناظم الاطباء). حرف استثناست و آن از مستثنی منه و مستثنی و امری که مشترک باشد بینهما و بالسلب والایجاب ناگزیر، چه مقرر...
-
و
لغتنامه دهخدا
و. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حروف مصمته است . رجوع به مصمته شود. و نیز از حروف یرملون محسوب است . رجوع به یرملون شود. و ن...
-
ب
لغتنامه دهخدا
ب . (حرف ) حرف دوم است از الفباء فارسی و نیز حرف دوم از الفبای عربی و همچنین حرف دوم از ابجد و آنرا «با» و «باء» و «بی » خوانند. و آن یکی از حروف محفوره ، شفهیه ، لاقه . (المزهر ص 160). قلقله و هوائیست . (برهان در کلمه ٔ هفت حرف هوائی ). و در حساب جُ...