کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نام زیر و زبر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نام زیر و زبر کردن
لغتنامه دهخدا
نام زیر و زبر کردن . [ رُ زِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از محو و ناپدید کردن نام . (بهار عجم ) (از آنندراج ) : نامه ٔ معرب به کسر دشمن و فتح عجم کسر و فتحش کرده نام دشمنان زیر و زبر.سلمان ساوجی (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
هونگ نام
لغتنامه دهخدا
هونگ نام . (اِخ ) از شهرهای کره ٔ شمالی ، دارای 150000 تن جمعیت . (فرهنگ عمید).
-
شاه نام
لغتنامه دهخدا
شاه نام . (اِ مرکب ) نوعی از مزامیر. (فرهنگ سروری ) (شرفنامه ٔ منیری ). نوعی از ساز. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
-
شاه نام
لغتنامه دهخدا
شاه نام . (اِخ ) نام شهری از ولایت شروان . (فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء).
-
نام درآوردن
لغتنامه دهخدا
نام درآوردن . [ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن . (ناظم الاطباء). نام برآوردن . شهرت یافتن . بلندنام شدن . نام درکردن .
-
نام درکردن
لغتنامه دهخدا
نام درکردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن . (ناظم الاطباء). به نیکنامی در همه جا نامور شدن . (آنندراج ).
-
نام زابی
لغتنامه دهخدا
نام زابی . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام صفات خداست مقابل نام بشین . (ناظم الاطباء). از برساخته های دساتیر است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 278 شود.
-
نام گستردن
لغتنامه دهخدا
نام گستردن . [ گ ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) عمل نام گستر. || شهرت یافتن . مشهور شدن . به شهرت رسیدن .
-
نام بخشنده
لغتنامه دهخدا
نام بخشنده . [ ب َ ش َدَ / دِ ] (نف مرکب ) نام بخش . رجوع به نام بخش شود.
-
نام داغ
لغتنامه دهخدا
نام داغ . (اِ مرکب ) مهر. نشان اسم . || علامتی که از کسی در جهان باقی میماند. || نیکنامی . آوازه . (از ناظم الاطباء).
-
نام زده
لغتنامه دهخدا
نام زده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) موسوم . نامیده شده . رجوع به نام زدن شود.
-
نام گذاری
لغتنامه دهخدا
نام گذاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) نام گذاشتن . نام نهادن . تسمیه .- شب نام گذاری ؛ ششمین شب تولد نوزاد را شب نامگذاری نوزاد گویند.|| ترجمه . (یادداشت مؤلف ).
-
نام گرفته
لغتنامه دهخدا
نام گرفته . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مشهور. نامی . معروف . نامور. سرشناس : گفتند مردی نام گرفته است . (تاریخ بیهقی ص 412).
-
برخه نام
لغتنامه دهخدا
برخه نام . [ ب َ خ َ / خ ِ ] (اِ مرکب ) مخرج کسر. (فرهنگ رازی ).