کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نامیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نامیة
لغتنامه دهخدا
نامیة. [ ی َ ] (اِخ ) آبی است بنی جعفربن کلاب را. (از معجم البلدان ).
-
نامیة
لغتنامه دهخدا
نامیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث نامی است . بالان . بالنده . نمو کننده . رجوع به نامی شود. || (اِ) آفرینش خدای تعالی . منه قوله : لاتمثلوا بنامیة اﷲ؛ یعنی الخلق لأنّه ینمی . (منتهی الارب ). خلق خداوند زیرا ایشان نمو می کنند. (از اقرب الموارد). نامة. خلق...
-
نفس نامیه
لغتنامه دهخدا
نفس نامیه . [ ن َ س ِ ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قوه ای که مربی نبات است : گفتم که اعتدال نبندد هوا مزاج گفتا ز نفس نامیه بالد همی شجر. ناصرخسرو.گفتم ز نفس جثه ٔ حیوان نصیب یافت گفتا ز نفس نامیه مردم گزیده تر.ناصرخسرو.
-
روح نامیه
لغتنامه دهخدا
روح نامیه . [ ح ِ ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روح نباتی . قوت نامیه . (آنندراج ). نیرویی در گیاهان که باعث نمو آنها گردد : ز روح نامیه مانا که نسبتی داردثنای او که فزاید همی بعمرثناش . سنایی .من میوه دار حکمتم از نفس ناطقه وایشان ز روح نامیه ...
-
جستوجو در متن
-
نوامی
لغتنامه دهخدا
نوامی . [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ نامیه . (ناظم الاطباء). رجوع به نامیة شود.
-
روح نباتی
لغتنامه دهخدا
روح نباتی . [ ح ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنچه موجب حیات و زندگانی نباتات است . (ازناظم الاطباء). روح نامیه . رجوع به روح نامیه شود.
-
روح نامی
لغتنامه دهخدا
روح نامی . [ح ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روح نامیه : گرنه عرق منبر تستی در اشجار عراق روح نامی اره گشتستی اندر هر شجر. سنایی .رجوع به روح نامیه شود.
-
روییدنی
لغتنامه دهخدا
روییدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ، اِ) نبات و گیاه و هر چیز که بروید و ببالد. (ناظم الاطباء). نامیه . نبات . رُستنی . گیاه . عشب . کلأ. نبت . (یادداشت مؤلف ).
-
جامدة
لغتنامه دهخدا
جامدة. [ م ِ دَ ] (ع ص ) تأنیث جامد. ایستاده . افسرده . (آنندراج ). بسته شده . منجمد شده . سفت . سخت . مقابل نامیة. خشک . و رجوع به جامد شود: و تری الجبال تحسبها جامدة و هی تمرّ مَرّالسحاب . (قرآن 88/27).
-
اعتکاف نشین
لغتنامه دهخدا
اعتکاف نشین . [ اِ ت ِ ن ِ ] (نف مرکب )آن که به اعتکاف نشسته . اقامت کننده در محلی برای اعتکاف . و کنایه از مجاور و مقیم در محلی : رستنی درکشیده سربزمین نامیه گشته اعتکاف نشین .نظامی .
-
گربه ٔ خلاف
لغتنامه دهخدا
گربه ٔ خلاف . [ گ ُ ب َ / ب ِ ی ِ خ ِ / خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گربه بید. (آنندراج ) : گر پادشاه نامیه را تقویت کندخون پلنگ چرخ خورد گربه ٔ خلاف .رکنای مسیح کاشی (از آنندراج ).
-
شسن
لغتنامه دهخدا
شسن . [ ش َ ] (اِ) صدف . (ناظم الاطباء). صدف را گویند که گوش ماهی باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). || نامیه و هر چیز قابل نمو و افزایش . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). || نیشکر. || خار ترنجبین . (ناظم الاطباء) (ب...
-
مخدومة
لغتنامه دهخدا
مخدومة. [ م َ م َ ] (ع ص ) مؤنث مخدوم . رجوع به همین کلمه معنی اول شود.- قوای مخدومه ٔ طبیعیة ؛ عبارت است از قوه ٔ غاذیه و نامیة ومولدة و مصورة. (از داود ضریر انطاکی ج 1 ص 13، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
چهارده قوت
لغتنامه دهخدا
چهارده قوت . [ چ َ / چ ِ دَه ْ ق ُوْ وَ ] (اِ مرکب ) چهارده نیرو که عبارت است از حواس ظاهری از قبیل : جاذبه ، ماسکه ، هاضمه ، دافعه ، غاذیه ، مولده ، مصوره ، نامیه ، غضبی ، شهوانی و غیره . (حکمت اشراق صص 288-287).