کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نامناسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نامناسب
لغتنامه دهخدا
نامناسب . [ م ُ س ِ ] (ص مرکب ) ناپسندیده . نامعقول . (آنندراج ). || ناشایسته . نالایق . چیزی که سزاوار نباشد و مناسبت نداشته باشد. ناموافق . بی جا. (ناظم الاطباء). ناسزاوار. نادرخور.
-
جستوجو در متن
-
هلدانی
لغتنامه دهخدا
هلدانی . [ هَُ ] (اِ) در تداول ، جای تنگ و تاریک و ترسناک و نامناسب برای آسایش . هولدانی .
-
ناسزیده
لغتنامه دهخدا
ناسزیده . [ س َ دَ / دِ ](ص مرکب ) ناسزاوار. نامناسب . نادرخورد. ناشایسته .
-
نابجایگاه
لغتنامه دهخدا
نابجایگاه . [ ب ِ ] (ص مرکب ) نابجا. نابجای . نه بجای خود. نامناسب . ناسزا. ناسزاوار.
-
ناهنگام
لغتنامه دهخدا
ناهنگام . [ هََ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) نابجا. بی هنگام . بی جا. نه بموقع. نامناسب . نابهنگام .
-
نادمساز
لغتنامه دهخدا
نادمساز. [ دَ ] (نف مرکب ) نامناسب . مخالف . ناموافق . (ناظم الاطباء). که دمساز و سازگار نیست . مقابل دمساز. رجوع به دمساز شود.
-
ناچسپ
لغتنامه دهخدا
ناچسپ . [ چ َ ] (نف مرکب ) ناچسپان . نامناسب . نالایق . ناشایسته . بی لیاقت . (ناظم الاطباء). || آن که هماهنگی ندارد. آن که با تو سازواری ندارد.
-
ناچسپان
لغتنامه دهخدا
ناچسپان . [ چ َ ] (نف مرکب ) ناچسب . نامناسب . نالایق . ناشایسته . بی لیاقت . (ناظم الاطباء).
-
نابایسته
لغتنامه دهخدا
نابایسته . [ ی ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ناشایسته . نامناسب . (آنندراج ). نالایق . نارواء. (ناظم الاطباء).
-
نابرجا
لغتنامه دهخدا
نابرجا. [ ب َ ] (ص مرکب ) بیرون از جا. بی هنگام . بی جا. و نامناسب . || نالایق . || عبث و بیهوده . || نادان و بی وقوف . (ناظم الاطباء).
-
نابوقت
لغتنامه دهخدا
نابوقت . [ ب ِ وَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) نه بوقت . نه بهنگام . نابهنگام . بی موقع. بی مناسبت . نامناسب . || بیجا. نه بجای خود. بیمورد. نابجا.
-
ناهمجور
لغتنامه دهخدا
ناهمجور. [ هََ ] (ص مرکب ) ناهمسان . نابرابر. || ناجور. نامناسب . که همجور و یکنواخت نیست .- وصله ٔ ناهمجور ؛ وصله ای که با جامه از یک جنس و یک رنگ نیست .
-
ناجور
لغتنامه دهخدا
ناجور. (ص مرکب ) مقابل جور. چیزهای بی مناسبت و از جنس های مختلف . (فرهنگ نظام ). چیزی که جفت و جور با دیگری نباشد. هر دو چیز که با هم مختلف باشند و به یکدیگر شباهت نداشته باشند. (ناظم الاطباء). نامناسب . که جور نیست . که متناسب نیست . ناموافق . که یک...
-
هله هوله
لغتنامه دهخدا
هله هوله . [ هََ ل ِ ل ِ ] (اِ مرکب ) چیزهای درهم و برهم و نامناسب از خوردنی .- هله هوله خوردن ؛ غذاهای ناسازگار را با هم و به افراط خوردن .