کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نامزد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نامزد کردن
لغتنامه دهخدا
نامزد کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعیین کردن . انتخاب کردن . گزیدن : یکی لشکری نامزد کرد شاه کشید آنگهی تور لشکر به راه . فردوسی .چو آمد ز پهلو برون پهلوان همه نامزد کرد جای گران . فردوسی .امیر اجل سیدابوالفضل امیر بوری را با فوجی ترکمانان نامزد ...
-
جستوجو در متن
-
کرم کشی
لغتنامه دهخدا
کرم کشی . [ ک ِ ک ُ ] (حامص مرکب ) کشتن کرم . || دست بازی . ملاعبه .ملاعبه با کمی بی شرمی و بی حفاظی . (یادداشت مؤلف ).- کرم کشی کردن ؛ ملاعبه کردن شهوانی در میان جمع. ملاعبه با یکدیگر چنانکه نامزد با نامزد خویش . ملاعبه و مداعبه کردن مردی و زنی در...
-
نامیدن
لغتنامه دهخدا
نامیدن . [ دَ ] (مص ) (از: نام + یدن ، پسوند مصدری ) پهلوی : نامینیتن (نام گذاشتن ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نام گذاشتن . (فرهنگ نظام ). اسم گذاشتن . (ناظم الاطباء). تسمیه . نام نهادن . موسوم کردن . نام دادن . || کسی را به نام خواندن . احضار کر...
-
نام دادن
لغتنامه دهخدا
نام دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) اسم گذاشتن . تسمیه . نامیدن . نام گذاری . || خواندن . به نام خواندن . || نامزد کردن . (از ناظم الاطباء). || مشهور و نامی کردن . به شهرت رساندن . || به مقام و منصب رساندن . جاه و مقام دادن : نیاکانت را همچنان نام دادبه هر ...
-
اتعاب
لغتنامه دهخدا
اتعاب . [ اِ ] (ع مص ) رنجانیدن . (زوزنی ). در رنج انداختن . رنج افکندن . مانده کردن . مانده گردانیدن . در تعب انداختن : قاآن از اِتعاب ذات خود مستغنی شد و عمال و کتبه بنواحی که مسلّم بود نامزد شدند. (جهانگشای جوینی ). || پر کردن ظرف را. || خداوند مو...
-
نمونه کردن
لغتنامه دهخدا
نمونه کردن . [ ن ُ / ن ِ مو ن َ/ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرمشق قرار دادن . الگو گرفتن . قدوه و پیشوا کردن . (یادداشت مؤلف ) : زندگانی چگونه باید کردچه کسان را نمونه باید کرد؟ اوحدی . || تباه کردن . زشت کردن : ونجنک را همی نمونه کنددر گلستان به زلف و...
-
نشانه کردن
لغتنامه دهخدا
نشانه کردن . [ ن ِ ن َ/ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هدف قرار دادن : کس نیاموخت علم تیر از من که مرا عاقبت نشانه نکرد. سعدی .دل نشانه ٔ تیر بلا کن . (مجالس سعدی ). || نشانه رفتن . قراول رفتن : دو تیرانداز چون سرو جوانه ز بهر یکدگر کرده نشانه . نظامی . || ...
-
فریضه گشتن
لغتنامه دهخدا
فریضه گشتن . [ ف َ ض َ / ض ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) واجب شدن . فرض شدن . فریضه گردیدن : پس فریضه گشت سالاری محتشم را نامزد کردن . (تاریخ بیهقی ). رجوع به فریضه شود.
-
نشان کردن
لغتنامه دهخدا
نشان کردن . [ ن ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) علامت نهادن . علامت گذاشتن . علامت نهادن تا بازجستن آن آسان باشد. (یادداشت مؤلف ) : سوی چاهی کو نشانش کرده بودچاه مغ را دام جانش کرده بود. مولوی .|| اثر گذاشتن : علب ؛ نشان کردن رسن بر پهلوی شتر و جز آن . (تاج ال...
-
ایستاندن
لغتنامه دهخدا
ایستاندن . [ دَ ] (مص ) ایستانیدن . برخیزاندن . مقابل نشاندن : یحیی و پسرش و دیگر بندگانرا بنشانند و بایستانند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 424). || نشاندن و نصب کردن . (ناظم الاطباء).گماردن : بونصر مشکان را بگوی تا دبیری نامزد کند و از خازنان کسی بایستاند...
-
مرشح
لغتنامه دهخدا
مرشح . [ م ُ رَش ْ ش َ ] (ع ص ) نعت مفعولی است از ترشیح . رجوع به ترشیح شود. || آراسته . (یادداشت مرحوم دهخدا). || پروریده . پرورده . (یادداشت مرحوم دهخدا).- مرشح کردن ؛ تربیت کردن . بتدریج پروردن : چو کرد خواهد مر بچه را مرشح شیرز مرغزار نه از دشمن...
-
زد
لغتنامه دهخدا
زد. [ زَ ] (مص مرخم ، اِ مص )لطمه و ضرب و صدمه و مشت و کوب . (ناظم الاطباء). زدن . و در ترکیب بکار رود.- زد و برد ؛ زدن و بردن .- زد و بند ؛ زدن و بستن .- زد و خورد ؛ زدن و خوردن .- چشم زد ؛ چشم زدن . کنایت از نگاه کوتاه . طرفة العین : چو در چشمه یک ...
-
موسوم
لغتنامه دهخدا
موسوم . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از وسم . نشان کرده شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث )؛ یا فلان موسوم بالخیر؛ یعنی فلان نشان نیکویی دارد. || داغدار و داغ کرده شده . (ناظم الاطباء). داغدار. (غیاث ) (آنندراج ) : ... و دیگری که به داغ شقاوت موسوم ...
-
جواب گفتن
لغتنامه دهخدا
جواب گفتن . [ ج َگ ُ ت َ ] (مص مرکب ) پاسخ دادن . استجابت : طبایع را چو دانستی سوءالم را جوابی گوچرا ضدان یکدیگر مراد از یکدگر دارد؟ ناصرخسرو.یا جواب من بگو یا داد ده یا مرا اسباب شادی یاد ده . مولوی .جوابم گوی جان من بهر تلخی که میخواهی که دشنام از ...