کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نامرغوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نامرغوب
لغتنامه دهخدا
نامرغوب . [ م َ ] (ص مرکب ) چیزی که پسندیده نباشد. نامقبول . که بدان رغبت نیست . که مورد میل و رغبت و پسند واقع نشود. || پست . کم بها. (ناظم الاطباء).- جنس نامرغوب ؛ متوسط و ارزان قیمت . که عالی و خوب و بی عیب نیست .
-
جستوجو در متن
-
وربار
لغتنامه دهخدا
وربار. [ وَ ] (ص ) در تداول عامه ، نامرغوب : هندوانه ٔ وربار؛ هندوانه ٔ نامرغوب است .
-
لوف
لغتنامه دهخدا
لوف . [ ل َ ] (ع ص ، اِ) نامرغوب از طعام و علف . (منتهی الارب ). || نوعی از گلیم . (مهذب الاسماء).
-
مترح
لغتنامه دهخدا
مترح . [ م ُ رِ ] (ع ص ) آن که پیوسته چیزهای نامرغوب بیند و شنود. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جکاک
لغتنامه دهخدا
جکاک . [ ] (اِ) انگور زبون و ضایع. (برهان ) (آنندراج ). قسمی انگور از جنس نامرغوب . (یادداشت مؤلف ) : مکن تو فرق ز پیر و جوان که نکند فرق شگال گرسنه انگور طائفی ز جکاک .سوزنی .
-
ناخرم
لغتنامه دهخدا
ناخرم . [ خ ُ ررْ رَ ] (ص مرکب ) ناشاد. غمگین . پژمان . که خرم و شادمان نیست . || ناخوش . نامطبوع . نامرغوب . نادلپسند : تو بیزار گرد از ره ودین اوی بنه دور ناخرم آئین اوی .فردوسی .
-
کره
لغتنامه دهخدا
کره . [ ک َرْه ْ / ک َ رِه ْ ] (ع ص ) ناپسند و ناخوش و ناخواست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مکروه . (اقرب الموارد). رجوع به مکروه شود. ناخوشایند. کَرِه ؛ به معنی کریه است . (از اقرب الموارد). کریه و نامرغوب . (غیاث اللغات ). رجوع به کریه شود.
-
طعسفة
لغتنامه دهخدا
طعسفة. [ طَ س َ ف َ ] (ع مص ) سخت پای زدن بر زمین . || ناراست و ناهموار رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : مر یُطَعْسِف ُ فی الارض ؛ اذا مر یخبطها. لغت متروک و نامرغوب است . (منتهی الارب ).
-
زبون ترین
لغتنامه دهخدا
زبون ترین . [ زَ ت َ ] (ص عالی ) حقیرترین . خردترین . کوچک ترین : کُتَع؛ زبون ترین بچه ٔ روباه . (منتهی الارب ). || پست ترین جنس . ردی ترین . نامرغوب ترین : نوعی [ از زبیب ] که بیدانه است و کشمش نامند، بهترین او سبز و زبونترین اوسیاه است . (تحفه ٔ حک...
-
عن
لغتنامه دهخدا
عن . [ ع َ ] (اِ) در تداول عامه و زبان کودکان ، براز. غایط. گه . گوه . اَن . و گه نیز بصورت صفت برای آدم بد یا چیز نامرغوب و بسیار بد به کار رود. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).- عن ترکیب ؛ بسیار زشت و بدترکیب . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده )...
-
ترشاله
لغتنامه دهخدا
ترشاله . [ ت ُ/ ت ُ رُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) زردآلویی که هسته ٔ آنرا بیرون آورده خشک کرده باشند. (فرهنگ نظام ). برگه ٔ زردآلو، از جنس بد و نامرغوب که کمی مزه ٔ ترش دارد. آلوانک . زردآلوی نارس . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
مدقل
لغتنامه دهخدا
مدقل . [ م ُ ق ِ ] (ع ص )گوسپند لاغر و خرد. (منتهی الارب ). گوسفند نزار کوچک جثه . دَقلَة. دَقِلَة. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || نخل که خرمای بلایه آورد. (آنندراج ).نخلی که خرمای خشک و نامرغوب دهد. نعت فاعلی است ازادقال . رجوع به ادقال شود. |...
-
ملاخور
لغتنامه دهخدا
ملاخور. [ م ُل ْلا خوَرْ / خُرْ ] (ن مف مرکب ) میوه یا چیزی دیگر که به سبب فراوانی ارزان فروخته شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چیز ارزان قیمت و نامرغوب را گویند. مثلاًوقتی خیار و طالبی نوبر، با قیمت گران به بازار می آید کسانی که استطاعت خرید آن را...
-
بنجل
لغتنامه دهخدا
بنجل . [ ب ُ ج ُ ] (ص ) در تداول عوام ، قسمت کم و بد باقیمانده از چیزی بسیار. آنچه از مالهای بد که در دکان مانده و بفروش نمیرود. اشیاء بی فائده و خراب . باقیمانده و برجای مانده . بد و پست از چیزها یا چیزی . ته مانده های بد چیزها. ردی از جنسی . نفایه ...