کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناله
لغتنامه دهخدا
ناله . [ ل َ / ل ِ ] (اِمص ) (از: نال ، نالیدن + ه ، پسوند اسم مصدر، اسم معنی ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آواز و صدائی که از روی درد و زاری از آدمی برآید. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). زاری . فغان . (فرهنگ نظام ). آواز بلند که از سوز دل باشد. ...
-
ناله
لغتنامه دهخدا
ناله . [ ل ِ ] (اِخ ) از دهات آلان بخش سردشت شهرستان مهاباد است ، در 18 هزارگزی جنوب سردشت و 18 هزارگزی جنوب جاده ٔ ارابه رو بیوران به سردشت . در منطقه ٔ کوهستانی و جنگلی معتدل با هوایی سالم واقع است و25 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ سردشت تأمین می...
-
ناله
لغتنامه دهخدا
ناله . [ ل ِ ] (اِخ ) محمد افندی (ملا...) بغدادی متخلص به ناله ، از پارسی گویان قرن سیزدهم است و به روایت مؤلف صبح گلشن ، وی مدتی در استانبول به سر برده و دربار سلطنتی آنجا مقام و حرمتی داشته و سپس به سال 1317 هَ . ق . رخت عزیمت به هندوستان کشیده و ...
-
واژههای مشابه
-
نالة
لغتنامه دهخدا
نالة. [ل َ ] (ع اِ) گرداگرد حرم یا میدان و ساحت مکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ماحول الحرم اَو ساحة مکه . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || نالةالدار؛ قاعتها. (معجم متن اللغة). گشادگی سرای . (منتهی الارب ). میان سرای . (مهذب الا...
-
هم ناله
لغتنامه دهخدا
هم ناله . [ هََ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه با دیگری نالد. (یادداشت مؤلف ). روضه خوانها می گویند: خواهر، با زهرا همناله شو. (یادداشت مؤلف ).
-
شب ناله
لغتنامه دهخدا
شب ناله . [ ش َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) ناله نمودن در شب . شب هنگام ناله کردن : به شب ناله ٔ تلخ زندانیان به قندیل محراب روحانیان .نظامی .
-
ناله زدن
لغتنامه دهخدا
ناله زدن . [ ل َ / ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) ناله کردن . فغان کردن : ریگ زند ناله که خون خورده ایم دیگ مریزید که خون کرده ایم . نظامی .رجوع به ناله و ناله کردن شود.
-
ناله کردن
لغتنامه دهخدا
ناله کردن . [ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نالیدن . زاریدن . گریه کردن . گریستن . (از ناظم الاطباء). نالیدن . فغان برداشتن . آه و افغان کردن . رجوع به ناله شود. || تضرع کردن . به آه و زاری التماس و دعا کردن : ناله میکن کای تو علام الغیوب زیر سنگ مکر...
-
ناله کشیدن
لغتنامه دهخدا
ناله کشیدن . [ ل َ / ل ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) ناله زدن . ناله کردن . فریاد و فغان برآوردن . رجوع به ناله شود.
-
ناله پرداز
لغتنامه دهخدا
ناله پرداز. [ ل َ / ل ِ پ َ ] (نف مرکب ) ناله سنج . فریاد و فغان کننده . زاری کننده . (از ناظم الاطباء) : پیش ازین از ناله پردازان اثر پیدا نبودعشق در خلوت سروری داشت بزم آرا نبود.میرزارضی دانش (از آنندراج ).
-
ناله پرورد
لغتنامه دهخدا
ناله پرورد. [ ل َ / ل ِ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) به ناله پرورده شده . مجازاً، پرناله . ناله گر. باناله . خوشنوا : نئی ناله پرورد از آن چاه ژرف .نظامی .
-
ناله سنج
لغتنامه دهخدا
ناله سنج . [ ل َ / ل ِ س َ ] (نف مرکب ) ناله پرداز. ناله گر. رجوع به ناله پرداز شود.
-
ناله کنان
لغتنامه دهخدا
ناله کنان . [ ل َ/ ل ِ ک ُ ] (نف مرکب ) ناله گر. ناله گیر. کسی که ناله و فریاد و فغان میکند. (از ناظم الاطباء). ناله کننده .نالان . نالنده . که می نالد. که فغان زند : چنگ برهنه فرق را پای پلاس پوش بین خشک رگی کشیده خون ناله کنان ز لاغری . خاقانی .همه...
-
ناله گر
لغتنامه دهخدا
ناله گر. [ ل َ / ل ِ گ َ ] (ص مرکب ) نالنده . نالان . که می نالد. که ناله می کند.