کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناف بر زمین گذاشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناف بر زمین گذاشتن
لغتنامه دهخدا
ناف بر زمین گذاشتن . [ ب َ زَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) و ناف بر زمین نهادن . سنگین شدن بار حیوان به طوری که شکمش را بر زمین گذارد. (فرهنگ نظام ) : می گذارد ناف از خورشید تابان بر زمین گر فلک بردارد این باری که بر دوش من است . صائب (از آنندراج ).|| مجازاً...
-
واژههای مشابه
-
نأف
لغتنامه دهخدا
نأف . [ ن َ ءَ ] (ع مص ) نَاءْف . رجوع به نَاءْف شود.
-
نأف
لغتنامه دهخدا
نأف . [ ن َءْف ْ ] (ع مص ) کوشیدن . جِدّ. (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). کوشش کردن . (ناظم الاطباء). || خوردن . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). أکل . نَاءَف . (المنجد). || خوردن گزبن چیزی را: نأفه نأفاً؛ اکل خیاره . ...
-
آویخته ناف
لغتنامه دهخدا
آویخته ناف . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) اَبْجَر. بَجْراء.
-
پیش ناف
لغتنامه دهخدا
پیش ناف . (اِ مرکب ) در اصطلاح قصابی ، گوشت نواحی ناف گوسفند یا گاو و جز آن . گوشت عضلات شکم در گاو و گوسفند و جز آن : المنقب ؛ پیش ناف اسب . (السامی ).
-
ناف آسمان
لغتنامه دهخدا
ناف آسمان . [ ف ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قطب فلک . (آنندراج ). وسطالسماء. وسط آسمان . میان آسمان : سپهر گفت بهل مدح روزگار بگوکه آفتاب سوی ناف آسمان آمد.عرفی (از آنندراج ).
-
ناف افکندن
لغتنامه دهخدا
ناف افکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از درمانده شدن . (فرهنگ نظام ) (از آنندراج ) : نافه ٔ مشک نباشد به بیابان ختن ناف افکنده به همراهیش آهوی ختا.محمد سعید اشرف (از فرهنگ نظام ) (از بهار عجم ).
-
ناف بریدن
لغتنامه دهخدا
ناف بریدن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بریدن رودگانی که از خارج به ناف جنین بسته است : نوزتان مادر شش روز نباشد که بزادنوزتان ناف نبریده و از زه نگشاد. منوچهری .با دایه ٔ عفو و سخطت خوی گرفتندچون ناف بریدند شفا را و الم را. انوری .چو نافش بریدند و روزی گس...
-
ناف پری
لغتنامه دهخدا
ناف پری . [ ف ِ پ َ ] (اِ مرکب ) ناف پریان . قسمی شیرینی چون قرصی کوچک که شکل ناف دارد. (یادداشت مؤلف ). || قسمی گره برای زینت . (یادداشت مؤلف ).
-
ناف پیچیدن
لغتنامه دهخدا
ناف پیچیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) ناف پیچ . پیچشی که در ناف به هم رسد. (آنندراج ). || ناف افتادن . (فرهنگ نظام ). رجوع به ناف افتادن شود.
-
ناف روز
لغتنامه دهخدا
ناف روز. [ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) میانه ٔ روز. (آنندراج ). کنایه از ظهر است . نیمروز.
-
ناف شب
لغتنامه دهخدا
ناف شب . [ ف ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از نصف شب است . (برهان قاطع) (انجمن آرا). نصف شب . (ناظم الاطباء). دل شب : اگر ناف بهشت از شب تهی ماندآن نمی دانم مرا در ناف شب دانم بهشتی آشکارست این .خاقانی .
-
ناف عروسان
لغتنامه دهخدا
ناف عروسان . [ف ِ ع َ ] (اِ مرکب ) قسمی شیرینی . (یادداشت مؤلف ).
-
ناف گسیختن
لغتنامه دهخدا
ناف گسیختن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) ناف افتادن . (فرهنگ نظام )(از آنندراج ). رجوع به ناف افتادن شود : ز سهم کمان رنگ خورشید ریخت ز بیم سنان ناف گردون گسیخت .قدسی (از فرهنگ نظام ).