کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نافه گشودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نافه گشودن
لغتنامه دهخدا
نافه گشودن . [ ف َ / ف ِ گ ُ دَ] (مص مرکب ) گشودن نافه . باز کردن نافه . باز کردن سر نافه . مجازاً، به معنی مشکین کردن هوا : هر نافه که می گشود از آن زلف خون در دل آهوان چین داشت .طالب آملی (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
نافه ٔ آهو
لغتنامه دهخدا
نافه ٔ آهو. [ ف َ / ف ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ناف مشکین آهو. نافه : خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر اوشیرمردان را از نافه ٔ آهو کم نیست . خاقانی .هنرت مشک نافه ٔ آهوست چه عجب مشک درد سر زاید. خاقانی .نافه ٔ آهو شده ست ناف زمین از صباعقد دوپی...
-
نافه ٔ مشک
لغتنامه دهخدا
نافه ٔ مشک . [ ف َ / ف ِ ی ِ م ُ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نافجه . فارةالمسک . (السامی فی الاسامی ). نافجة. (دهار). لبیخة. (منتهی الارب ). نافه : نافه ٔ مشکم که گر بندم کنی در صد حصارسوی جان پرواز جوید طیب جان افزای من . خاقانی .چون نافه ٔ مشک...
-
نافه زدن
لغتنامه دهخدا
نافه زدن . [ ف َ / ف ِزَ دَ ] (مص مرکب ) ناف زدن . ناف بریدن : قابله بهر مصلحت بر طفل وقت نافه زدن نبخشاید.خاقانی .
-
نافه بوی
لغتنامه دهخدا
نافه بوی . [ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ) خوشبوی . معطر : بر عیش زدند ناف عالم اکنون که بهارنافه بوی است . خاقانی . || کنایه از گنده دهان است یعنی شخصی که دهان او بوی کند. (برهان قاطع). کنایه ازگنده دهن ، چه بوی ذات نافه گند می باشد از جهت آنکه پوستی است مت...
-
نافه کش
لغتنامه دهخدا
نافه کش . [ ف َ / ف ِک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه نافه ٔ مشکین با خود دارد.که نافه با خود دارد. آهوئی که نافه ٔ مشکین دارد.
-
نافه کشی
لغتنامه دهخدا
نافه کشی . [ ف َ / ف ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل نافه کش . صفت آهوی نافه دار : هر آهو که با داغ او زاده بودز نافه کشی نافش افتاده بود.نظامی .
-
نافه گشائی
لغتنامه دهخدا
نافه گشائی . [ ف َ / ف ِ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل نافه گشای . سر نافه بازکردن . مجازاً، به معنی عطرافشانی و معطر و مشک آگین کردن هوا.- نافه گشائی کردن ؛ نافه را باز کردن . کنایه از عطر افشانی کردن : چون صبحدم عید کند نافه گشائی بگشای سر خم که کند صبح ...
-
نافه گشای
لغتنامه دهخدا
نافه گشای . [ ف َ / ف ِ گ ُ ] (نف مرکب ) نافه گشا. عطرافشان . که هوا را معطر می کند. که فضا را خوشبوی و عطرآگین کند. رجوع به نافه گشا شود : بر تن چنگ بند رگ وز رگ خم گشای خون کآتش و مشک زد بهم نافه گشای صبحدم . خاقانی .دستم از نامه ٔ او نافه گشای سخن...
-
نافه مو
لغتنامه دهخدا
نافه مو. [ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ) پیری که موهایش مثل موی نافه سفید شده باشد. (آنندراج ). رجوع به نافه شود.
-
نافه ناف
لغتنامه دهخدا
نافه ناف . [ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) عبارت از آهوی مشکین است . (آنندراج ). رجوع به نافه شود.
-
مشک نافه
لغتنامه دهخدا
مشک نافه . [ م ُ / م ِ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) گیاهی است که دانه و تخم آن بمانند مشک خوشبوی می باشد. (برهان ). نام گیاهی است که دانه و تخم آن به مانند مشک خوشبو باشدو همان مشکک است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مشک زمین . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). وج...
-
مشک نافه
لغتنامه دهخدا
مشک نافه . [ م ُ / م ِ ک ِ ف َ / ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مشک خالص و بی غش . (برهان ) (آنندراج ). مشک خالص . (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ) : زر به خروار و مشک نافه به کیل وز غلام و کنیز چندین خیل . نظامی (هفت پیکر ص 132).و رجوع به مشک و مشک ناب و ...
-
نافه ٔ مشک یافتن
لغتنامه دهخدا
نافه ٔمشک یافتن . [ ف َ / ف ِ ی ِ م ُ / م ِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از بلندآوازگی و نیک نامی و شهرت یافتن و نام نیک به هم رسانیدن . (برهان قاطع). کنایه از بلندآوازه شدن و نیک نامی یافتن . (آنندراج ) (انجمن آرا).