کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نافرمان شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نافرمان شدن
لغتنامه دهخدا
نافرمان شدن . [ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) استعصا. عصیان کردن . سرکشی کردن . طاغی و یاغی شدن . فرمان نبردن . متمرد شدن : و فتح به بست به خالد اندر نافرمان شده بود خالد از فراه به بست شد. (تاریخ سیستان ).
-
واژههای مشابه
-
گل نافرمان
لغتنامه دهخدا
گل نافرمان . [ گ ُ ل ِ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از گل که رنگش کبود میباشد. گل بنفشه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
نافرمان پذیر
لغتنامه دهخدا
نافرمان پذیر. [ ف َ پ َ ] (ص مرکب ) غیر مطیع. رام ناشدنی . سرکش . طاغی و یاغی : به دزدی هندویت را گر نگیرم چو هندو دزد نافرمان پذیرم .نظامی .
-
نافرمان پذیری
لغتنامه دهخدا
نافرمان پذیری . [ ف َ پ َ ] (حامص مرکب ) سرکشی . طغیان . عصیان . فرمان پذیر نبودن . عدم اطاعت .
-
جستوجو در متن
-
استعصاء
لغتنامه دهخدا
استعصاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نافرمانی کردن . نافرمان شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بی فرمان شدن . گناه جستن بر کسی : استعصی علیه . (منتهی الارب ).
-
تشیطن
لغتنامه دهخدا
تشیطن . [ ت َ ش َی ْ طُ ] (ع مص ) دیو شدن و نافرمان و سرکش گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کار شیطان کردن . (از اقرب الموارد).
-
درشت شدن
لغتنامه دهخدا
درشت شدن . [ دُ رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زبر شدن . خشن شدن . مقابل نرم و لطیف شدن ، چون : درشت شدن دست از کار. (یادداشت مرحوم دهخدا) : وَاندر گلوش تلخ چو حنظل شودعسل وَاندر برش درشت چو سوهان شود قصب . ناصرخسرو.اخشیشان ؛ نیک درشت شدن . (دهار). اًسفاء؛ د...
-
زبان درازی کردن
لغتنامه دهخدا
زبان درازی کردن . [ زَ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گستاخی نمودن و ملامت کردن . (ناظم الاطباء). بدزبانی کردن . بیرون از ادب سخن گفتن : دختری که داشت به نکاح من درآورد... مدتی برآمد بدخوی ستیزه روی و نافرمان بود زبان درازی کردن گرفت . (گلستان ).شمع ار چه بگ...
-
روی گردان
لغتنامه دهخدا
روی گردان . [ گ َ ] (نف مرکب ) کسی که از کاری اعراض کند و از آن روی تابد. (ناظم الاطباء). مُعرِض . (یادداشت مؤلف ). متماری . (منتهی الارب ). اعراض کننده و بی دماغ . (آنندراج ).- روی گردان گشتن ؛ روگردان شدن : در دماغ عشق ار دل روی گردان گشته است این...
-
روگردان
لغتنامه دهخدا
روگردان . [ گ َ ] (نف مرکب ) آنکه از چیزی برگردد و ترک آن را کند.(ناظم الاطباء). معرض . ترک کننده . (یادداشت مؤلف ).- روگردان شدن از کاری یا چیزی ؛ منصرف شدن از آن . ترک گفتن آن را. (از یادداشت بخط مؤلف ). روی برگرداندن : بضرورت روگردان شده میل سم...
-
چفسیدن
لغتنامه دهخدا
چفسیدن . [ چ َ دَ ](مص ) بمعنی چسبیدن است خواه چیزی را بچیزی بچسبانند و خواه بدست محکم بگیرند. (برهان ). بمعنی چسبیدن . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (رشیدی ). چسپیدن و ملصق شدن و پیوستن . (ناظم الاطباء). مبدل چسپیدن است . (فرهنگ نظام ). چپسیدن ...
-
شموس
لغتنامه دهخدا
شموس . [ش َ ] (معرب ، ص ) فرس شموس ؛ اسب توسن و چموش . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اسب توسن . (آنندراج ). اسب که پشت ندهد. (مهذب الاسماء). شارد. توسن . جموح . سرکش . حرون . شموص . معرب چموش و به همان معنی . ستور نافرمان که رکاب ندهد. (یادداشت م...
-
یاغی
لغتنامه دهخدا
یاغی . (ترکی ، ص ) بی فرمان . (آنندراج ). سرکش . نافرمان . اهل طغیان . طاغی : مطیعش را ز می پرباد گشتی چو یاغی گشت بادش تیز دشتی . نظامی .این علم و ادراک را به دست تو میدهند می نگر که به که میدهند و از بهر چه میدهند از بهر آن تا با یاغی جنگی نه آنکه ...