کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناغوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناغوش
لغتنامه دهخدا
ناغوش . (اِ) چیزی را به آب فروبردن . (برهان قاطع). || سر به آب فروبردن مردم و مرغ . (فرهنگ اسدی ) (صحاح الفرس ). سر به آب فروبردن و غوطه خوردن . (برهان ). غوته خوردن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). سر به آب فروبردن بود از مردم و مرغ را نیز گویند. (ح...
-
واژههای مشابه
-
ناغوش خوردن
لغتنامه دهخدا
ناغوش خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) غوطه خوردن . سر به آب فروبردن . غوطه ور شدن . غوطه خوردن در آب . مغاص . غوص . غیاص . غیاصه : گرد گرداب مگرد ارت نیاموخت شناکه شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری .لبیبی (از صحاح الفرس ).
-
جستوجو در متن
-
باغوش
لغتنامه دهخدا
باغوش . (اِ) سر به آب فرو بردن . غوطه زدن . (شمس اللغات ). چیزی را به آب فرو بردن . سر به آب فرو بردن و غوطه خوردن . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). امّا ظاهراً باغوش مصحف ناغوش است . رجوع به کلمه ٔ ناغوش شود. || چیزی به آب فرورف...
-
باغوش خوردن
لغتنامه دهخدا
باغوش خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) صاحب انجمن آرا و به تبع او صاحب آنندراج آرد: در آب غوطه خوردن و هر قدر در زیر آب بماند گویند باغوش خورد و شعر ذیل را از فردوسی شاهد آرد : در این آب باغوش خوردن رواست که یک تیر بالا بود آب راست . ؟اما صحیح ...
-
ارت
لغتنامه دهخدا
ارت . [ اَ ] (حرف ربط + ضمیر) مخفف اگر تو. اگر ترا : گرد گرداب مگرد ارت نیاموخت شناکه شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری .لبیبی (از فرهنگ اسدی نخجوانی ).
-
پاغوش زدن
لغتنامه دهخدا
پاغوش زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) غوطه خوردن : بود زودا که آئی نیک خاموش چو مرغابی زنی در خاک پاغوش . رودکی .(چون شاهدی دیگر یافت نشد این صورت و معنی آن محتاج به تأیید است ). و نیز رجوع به ناغوش شود.
-
گرد چیزی گردیدن
لغتنامه دهخدا
گرد چیزی گردیدن . [ گ ِ دِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) دور چیزی گشتن . تطویف . طوف . عَکف . (منتهی الارب ) : گرد گرداب مگرد ای بت نامخته شناکه شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری . لبیبی .و رجوع به گرد چیزی گشتن شود.
-
ناگاهی
لغتنامه دهخدا
ناگاهی . (ق مرکب ) ناگاه . ناگهان : شب زمستان بود کپّی سرد یافت کرمکی شبتاب ناگاهی بتافت . رودکی .گرد گرداب مگرد ارْت نیاموخت شنا که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری . لبیبی .ناگاهی سیاهئی بر وی بگذشت . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 75).
-
غوطه ور شدن
لغتنامه دهخدا
غوطه ور شدن . [ طَ / طِ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غوطه خوردن . به آب فروشدن . فرورفتن در آب . سربه آب فروبردن . غوطه زدن . ناغوش خوردن : در آن کو به خون غوطه ور شد نگاه ز خون همچو خون بسته گردید راه . میرزا طاهر وحید (از آنندراج ). دورنمای آن کم کم محو ...
-
غرقه شدن
لغتنامه دهخدا
غرقه شدن . [ غ َ ق َ / ق ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غرق شدن . در آب فروشدن . خفه شدن در آب . غریق شدن : دهان خشک و غرقه شده تن در آب ز رنج و ز تابیدن آفتاب . فردوسی .چو خورشیدتابان ز گنبد بگشت به خون غرقه شد کوه و دریا و دشت . فردوسی .به دل گفت گر با نبی ...
-
غوطه خوردن
لغتنامه دهخدا
غوطه خوردن . [ طَ / طِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) فروشدن در آب . در آب شدن . ناغوش خوردن . سر به آب فروبردن . فرورفتن در آب . غوته خوردن . غوته زدن . غوطه ور شدن . انغماس . انغساس . قمس . غمس . غوص . رجوع به غوطه و غوته شود : به دل گفت پیکار با ژند...
-
شنا
لغتنامه دهخدا
شنا. [ ش ِ ] (اِ) شناوری و آب ورزی باشد. (برهان ). حرکت انسان یا جانور بر روی آب بوسیله ٔ تحرک بازوان و پاها. سباحت . (فرهنگ فارسی معین ). دست و بغل در تداول شوشتر. شناوری و دست وپا زدن در آب و با لفظ کردن مستعمل و بمعنی شناور وشناگر مجاز است . (آنند...
-
غوص
لغتنامه دهخدا
غوص . [ غ َ ] (ع مص ) به آب فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ). غوطه خوردن . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). به دریا فروشدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). در آب فروشدن . (منتهی الارب ). در آب غوطه زدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رفتن در زیر آب . غطس . (از...